ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
چرا مرا نميگرفتند؟ زهرا كه درست حرف نميزند، آدم چيزي سر دربياورد. به هيچ كس همنميشود زنگ زد، خبري گرفت، خبري داد؛ حتا درد دلي كرد.اينها چه كار دارند ميكنند با ما؟ تلفن زنگ زد. من نزديك ميدان آزادي هستم.همين الان مرا رها كردند. هيچ پولي ندارم تاكسي بگيرم. صداش نميلرزيد. حالت كسي راداشت كه تمام بدناش را لخت كرده تا جاي تازيانهها و تاولها را نشان دهد. نه شرمي درصداش بود نه وقاحتي. بيباكي كسي را داشت كه ديگر چيزي براي از دست دادن يا پنهانكردن ندارد. پس چرا ژنوويو نيامد؟ نكند گذاشته رفته؟ دستشويي كه اين قدر طولنميكشد.گارسن را صدا كردم. همين طور كه پول ميز را ميدادم، پرسيدم شما خانمي را كهكنار من نشسته بود، نديديد؟ نگاه كرد به كنار من. كنار شما؟ بله، همين جا. دستام تويهوا ماند. كنار من هيچ صندلي نبود. گارسن خنديد. شما حالتان خوب است؟ بستني داشتحالام را بد ميكرد. سرم تنوره ميكشيد. درِ خانهي مادام هلنا را زدم. سرش را از پنجرهبيرون آورد. بيا بالا. زهرا نيست؟ نه، حالا بيا بالا. نازلي كم كم پيداش ميشود. صداشصاف نبود. لرزشي مبهمي داشت. سرش را زود از پنجره دزديد. دلشوره ريخت تا پايينزانوهام. سنگيني پاهام، پله را خسته ميكرد. خودم را بالا ميكشيدم.درِ آپارتمان را باز كرد. صورتاش پف كرده بود. با آن برآماسيدگي ميخواست چيزياز من پنهان كند. مادام اتفاقي افتاده؟ چشمهاش را برگرداند. زير لب گفت نه، بيا تو. منسمت اتاق رفتم و او سمت آشپزخانه. خيلي طول داد. انگار نميدانست من چي ميكشم.بيست و چهارساعت گذشته چهطور گذشته بر من. از توي اتاق داد زدم زهرا بيرون كهنرفته، چون به من گفته بود ميخواهد چند روزي خانه بماند. صدام توي گلو ميپيچيد. باسيني چاي آمد. چشمهاش تر بود. دلم به غارت رفت و آشوب شد. فؤاد جان!سيني را روي ميز گذاشت. چرا همه با سكوتشان دارند مرا متلاشي ميكنند؟ تانشست، از روي مبل پاشدم و رفتم جلوش، روي زمين، زانو زدم. مادام چي شده؟ راستاش٩٥