ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
فرصتي بود كه داشت، تا لحظهاي دور از شب و روز، خيلي كوتاه، به چيزي فكر كند غير ازآنچه هميشه بر سرش ميآيد. وقتي نزديك عوارضي تهران ميشدم، بو تغيير ميكرد.درست مثل وقتي كه از سالن فرودگاه اورلي بيرون آمدم. چيز ديگري خودش را نشانميداد با بوش. بوها نشانهاند؛ نشانهي حضور چيزي ديگر، كه گاه چيزي جز خود آن بونيست.يك لحظه حضور غريبهاي را در فضا احساس كردم. فكر درس و امتحان، مرا ازاطراف غافل كرده بود. درس آقاي بِرك كه برام جذاب بود، دلهرهآور شد. شاگردان كلاساز هميشه بيشتر بودند. چرا امروز كلاس اين قدر شلوغ است؟ پشت سرم را نگاه كردم.لحظهاي چشمام رعد و برق زد. سرم را برگرداندم. امكان نداشت. بدنام خشك شد. چقدرپيش آمده بود كسي را ديده و ياد كس ديگري افتاده و تا مدتي در فكر و خيال آن به خودپيچيده باشم. اما اين بار انگار خودش بود. خودش؟ چهطور ممكن است زهرا در سوربنباشد؟فكر كردم خيلي وقت است حالم خوب نيست، از بس به خودم فشار آوردهام. برايتمديد كارت اقامتام بايد پول جور ميكردم. معلوم نبود بتوانم توي كتابفروشي كمپاني درخيابان سن ژرمن كارم را ادامه دهم. از بار زدن كتاب هم ديگر ذلّه شده بودم. درسِدانشگاه روز به روز سنگينتر ميشد. ميترسيدم برگردم و دوباره پشت سرم را نگاه كنم.اگر برميگشتم و ميديدم خودش نيست چه؟ حتا اگر خودش بود چه؟ تمام بدنام شروعكرد به سوزن سوزن شدن. طبقهي دوم دانشگاه را روي كلهام گذاشته بودند. تمام بدنامبيحس بود. نفهميدم بِرك كي آمد. توي سر من پر از سر و صدا بود. فقط يك آن فهميدمكلاس، ساكت ساكت است و بِرك دارد درباره مفهوم تصوير در ايتالياي دورهي رنسانسحرف ميزند. كلمات بِرك، بريده بريده به گوشم ميآمد. زهرا؟ بعد از اين همه سال و سالو مصيبت؟ راستي چه مصيبتي؟هيچ چيز يادم نميآمد. ديدم بدنام دارد ميلرزد. كسي آيا متوجه حال من بود؟ گفتمبهتر است تا پس نيفتادهام بروم بيرون. با اشارهي سر از برك اجازه گرفتم و از كلاس٤٦