ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
ÙاÛÙ Ù¾Û Ø¯Û Ø§Ù٠٠تÙ٠کا٠٠ر٠اÙÙ ÙاتÙÛ Ø±Ø§ داÙÙÙد Ú©ÙÛد - Mehdikhalaji.com
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
درآورده. مردها با كلاه شاپو و زنها با پالتوهاي بلند در ايستگاه ايستادهاند. به چرخهايقطار نگاه ميكنند كه كي از حركت ميايستد.برگشتيم. مسعود دست از سر امتحان نهايي برنميداشت. حوصلهام سر رفته بود.پشت ترك هم مثل توي كلاس دائم ميجنبيد. ناگهان چرخ عقبيِ دوچرخه رفت روي يكتكه سنگ كوچك. صداي فريادي از پشت سرم آمد. فكر كردم بالاپريدن دوچرخه، وحشتمسعود را از امتحان نهايي بيشتر كرده. همين طور كه ركاب ميزدم، صورتام را برگرداندم.مسعود چند متري عقبتر روي زمين افتاده بود و ناله ميكرد. قبل از اينكه ترمز بگيرم بهشدت خوردم به تير چراغ برق. دوچرخه روي من افتاد. به هرچه امتحان نهايي بود لعنتفرستادم. به فاصلهي بيست متر در خاك ميغلتيديم. چون هر دو از ناحيهي بدي آسيبديده بوديم، در راه برگشت پياده آمديم.غروب روي ريلهاي كج و معوج ايستگاه، درد را در تنمان بيشتر ميكرد. صدايتلق و تلقي از دور آمد و گوشام را پر كرد. از لبهي سكو خودم را آن طرف خط كشيدم.عقبتر رفتم تا از بين جمعيتي كه از مترو بيرون ميآمدند، كريستيانا را زودتر ببينم.چشمهاش قرمز بود. وقتي بغلام كرد، براي اولين بار لبهاش را روي لبهام گذاشت ودستهاش را دور كمرم فشرد. فكر ميكنم ديگر نميتوانم تنها بمانم. نميتوانم به تو فكرنكنم. دستهام را روي موهاش سراندم. با من هم اگر باشي، تنها خواهي بود. تنهايي هيچوقت از آدم جدا نميشود. گونهاش را چسباند روي صورتام. نفساش لالهي گوشام راگرم ميكرد. با تو كه باشم، تنهاييام را قسمت ميكنم. عشق بيرون آمدن از تنهايي نيست.فقط تقسيمكردن آن است با كسي كه دوستاش داريم.كاش كريستيانا تا به حال بيدار نشده باشد وگرنه چه فكري ميكرد؟ اگر ببيند درهتل نيستم، نگران ميشود. فكر ميكند باز هم به سرم زده و رفتهام توي خيابان بهپرسهگردي. خيلي وقتها با خودش، آخر شبها راه ميافتاديم توي كوچه و خيابان. حرفميزديم، سكوت ميكرديم، ميخنديديم. چرا تو گذشتهات را پنهان ميكني؟ چيزي بگو.كريستيانا شراب ريخت در جام من. سيگاري از پاكت درآوردم.٨٤