12.07.2015 Views

فایل پی دی افِ متنِ کامل رمانِ ناتنی را دانلود کنید - Mehdikhalaji.com

فایل پی دی افِ متنِ کامل رمانِ ناتنی را دانلود کنید - Mehdikhalaji.com

فایل پی دی افِ متنِ کامل رمانِ ناتنی را دانلود کنید - Mehdikhalaji.com

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

باري بود كه توانسته بوديم دو هفتهاي از كار بدزديم و برويم سفر.‏ شاخههاي تمشك كهدامناش را رها ميكرد،‏ باد ملايم مردادماه به پاش ميپيچيد.‏ با آهنگ باد آواز ميخواند.‏ بيابرويم كليسايي كه آن بالاست.‏كليسا بالاترين نقطه بود در آن كوهستان،‏ كه نوكهاي تيزش را هر جا كه بودي درچشمات فروميكرد.‏ كريستيانا چابك از جادهي سربالايي بالا ميرفت.‏ جواني من را زندهميكني.‏ سرش را برگرداند.‏ حيف كه خيلي پير شدهاي!‏ رسيديم به يك شير آب كه بافاصلهاي كم از زمين نصب شده بود.‏ اين آب را ميشود خورد؟ اگر تشنهاي بخور.‏ مشتامرا زير شير كوچك آب گرفتم.‏ كنار آن،‏ بر سنگي نوشته شده بود اين آبخوري در سال1791 اين جا گذاشته شد.‏ شهرداري.‏كمي كه بالاتر رفتيم،‏ به كليسا رسيديم.‏ از آنچه پايين به نظر ميآمد،‏ حتا كهنهتربود.‏ از لايِ‏ درِ‏ كوچك نيمهبازي،‏ باريكهاي نور روي نيمكتهاي چوبي و خالي لَم داده بود.‏مقابل كليسا ايستادم.‏ به سر در و ديوارهاي بيروني آن نگاه ميكردم.‏ تنديسِ‏ سنگيِ‏قديسان و فرشتگان به ديوار چسبيده بود.‏ زير باد و باران سالها رنگشان به تيرگي ميزد.‏نزديكتر شدم.‏ ديدم چشم همهي آن قديسها و فرشتهها درآمده و جايش حفرههايِ‏ بزرگخالي است.‏ كريستيانا!‏ اينجا را ببين!‏ اينها شيرينكاريِ‏ انقلابيون در دوران انقلاب فرانسهاست.‏ ريخته بودهاند اينجا و كليسا را تصرف كرده بودند و اين نشانهها را به علامت تغييروضع موجود روي ديوارهها و تنديسها گذاشتند.‏ سر پانتئون آن بلا را درآوردند،‏ سهم اينجاهم اين بود.‏ نگاهام حفرههاي خالي را پر ميكرد.‏چه خوب شد كه ما در اين قرن زندگي ميكنيم!‏ با آشويتس باز هم فكر ميكني قرنخوشبختي به دنيا آمدهايم؟ نشست روي پلهي بيرون كليسا.‏ از پلهها بالا رفتم.‏ كليسانيمهتاريك بود.‏ حضوري انساني را زير آن طاق بلند احساس كردم.‏ سرم را برگرداندم.‏ رويآخرين نيمكت،‏ پسري جوان سرش را در چاك پيرهن دختري فروبرده بود.‏ دختر به ديواركليسا تكيه داده،‏ پلكها را روي هم گذاشته،‏ نفسهاي عميق ميكشيد.‏ دست پسر زير يكپستان دختر ميجنبيد و به لب نزديكاش ميكرد.‏ صداي داغ نفسهاشان انگار سقف به آن٧٥

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!