mostanado farhang (2).indd
mostanado farhang (2).indd
mostanado farhang (2).indd
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
ویژه نامه مستند و فرهنگ112با این جملات واین صحنۀ تصویرگرا در شب،چند اتفاق می افتد:• شخصیت اصلی، یکپسربچه است که می داندزحمت کشیدن براي دیگران(پیرمردي 90 ساله) چهمعنایی دارد و همین سخن،موجب انتظارات مخاطب درطول فیلم است.• واژة گالش، یک شغل راتعریف می کند و احتمالاسابقۀ آن باید در فیلم توضیحداده شود. البته می فهمیمکه قاسم و یا پدرش صاحبگاوها نیستند و جدا از آنهاچنین قشربندي اي در منطقهوجود دارد.فیلم در یک میدان وسیع می گذرد ولی فیلم ساز، قلمرو مورد مطالعۀخود را به تدریج و البته کم و بیش به واژه نامه و محدودة دانسته هايهمان پسربچه، قاسم محدود می کند و طبیعی است که قاسم، با آنسن کم، قادر به پاسخ گویی به تمام پرسشهاي ما نباشد. بنابراین فیلمما را از آن میدان وسیع، به قلمرویی محدود دعوت می کند. بخشی ازاین قلمرو، محدودة «دورانِ کودکی» است که فیلمساز می تواند در آنبه نمایش کرم سبز درختی و بازیگوشیهاي کودکانه و درد بی مادري وآب تنی و کفش دوزك بپردازد و سرماي زمستان را به عاملی گزنده واحساسات برانگیز تبدیل کند. صداي کودك ادامه می یابد: «وقتی بالايشهر هستیم، شهر (بابل) مثل کرم شبتاب سوسو می زنه. من تا بحالبه شهر نرفته ام».در اینجا با یک تقابل دوتایی روبرو هستیم؛ تقابلی که از شعرِ هیاهويشهر در برابر تنهاییِ یک نفر در کلبه، و از کار گالشها و سود بردن دیگران،آغاز شده بود، در سراسر فیلم هست. به عبارت دیگر، زمینه هاي استدلالاز طریق تقابل دوتایی، مهیا می شود. بنا براین تدوین اهمیت پیدا می کند.ج فيلمساز و روششاز هنگامِ نخستین نمایش فیلمِ تینار، این جمله به عنوان یک برچسب،تکرار شده که تینار فیلمی مردم نگاري است. در این فیلم چیزهاییهست که عمدتأ آن را فیلمی دربارة فرهنگ می سازد، اما چه نشانه اي ازمردم نگارانه بودن دارد؟ شاید ضروري نباشد بپرسیم که تعریف فیلمسازاز فرهنگ چیست؟ متن نشان میدهد که تعریف فیلمساز از فرهنگعبارت است از: زندگی روزمرة یک گالش نوجوان در منطقه و مجموعهاي از پدیده ها، اشیا، و روابط در یک محدودة زمانی و مکانی. همچنیناو با ذهنیات مردم نیز سرو کار دارد یا می توان گفت هم پاي فرهنگمادي یعنی آن چه می بینیم، با رفتار و از طریق رفتار با ذهینات وروابط فیمابینِ مردمانی نیز آشنا می شویم اما، فیلمهاي مردم نگاريداراي چه خصلتهایی هستند؟ اولأ باید بگویم که مردم نگاري بودن یانبودن، ارزش نیست بلکه نوعی طبقه بندي و گرایش است. می توان گفتفیلم سازانی که در میدان تحقیق، به شیوة مشارکتی و با رویکردهايمردم نگارانه، در یک جامعۀ کوچک به جستجو در فرهنگ می پردازند، درصورتی که داراي جستجویی مشارکتی، عمیق و همه جانبه و درازمدتدر نظام بهم مرتبطِ پدیده ها باشند و به اعتقاد برخی از نظریه پردازان:در ضبط پدیدة فرهنگی از روش کل گرایی بهره جسته، پدیده را در بافتاجتماعیش جستجو کنند، از روش مردم نگار ي سود جسته اند. اعتقاد براین است که سازندة فیلم مردم نگاري باید خالی از پیش فرضها باشد اماهر فیلم مستندي، بازنماییِ واقعیت است نه بازتولید آن. یعنی واقعیت،هم در درون جهان متن) فیلم) رخ مى نماید، همداراي پیوند شاخصی باجهان تاریخی و الگوهايآن است. فرض بر این استکه روش مردم نگاري، اینپیوند شاخصی را مستحکممی سازد و از بین تمامشیوه هاي مستند، شیوةمشاهده اي، ادعاي بیشتريدر ضبط بیواسطۀ پدیده هاداشته است. به همین خاطرفیلمهاي مردم نگاري غالبأدر شیوة مشاهده اي ساختهمیشوند. به این معنا کهمردمان مورد تحقیق وانمودمی کنند که دوربین را نمیتصویرى از فیلم تیناربینند و دوربین و گروه سازندگان فیلم تأثیري در زندگیِ آنها نداشته اند.در تمام صحنه هاي زندگی روزمرة قاسم محمدي با نوعی ثبت زندگیروبرو هستیم. صحنه هایی مثل بازي با گاوها، کشتی چوخۀ بچه ها وطی طریق در فصول مختلف و چیدن شاخه درخت، گویش، آواز و غیره.یعنی ثبت واقعیات زندگی روزمره به شیوة مشاهده اي ساخته شده استاما از سوي دیگر به بسیاري از همین صحنه ها و به مدد مونتاژ، حسهايدیگر، افزوده شده است. از جمله، صحنۀ کشتی اسلوموشن می شود وصداي کمانچه وطبل و سورناي مسابقۀ کشتی، حسی شاعرانه به صحنهمی افزاید و یا عبور دختربچه اي سوار بر قاطر و لبخند قاسم در نمايدرشت) بین آنها رابطه اي حسی بوجود می آورد و این رابطه تنها ازطریق مونتاژ ایجاد شده است. بنا بر این مى توان فرض کرد که مهديمنیري، فیلم مستند تینار را به شیوة ترکیبی ساخته است. گفتیم،تینار، مسئله اش جستجو در فرهنگ است، اما هر فیلمی که به فرهنگبپردازد مردم نگاري نیست و تینار هم مستندي ترکیبی است اما چهالگوي ساختاري اي براي مشاهدة مردم، داشته است؟ در قدیمی تریننمونه هاي فیلم مردم نگاري (از جمله اربابانِ دیوانه ساختۀ ژان روش)به گفتۀ بیل نیکولز: «از طریق نمایش یک فرد که به عنوان نمونۀنوعی قلمداد می شود، توجه ما به خصیصه هاي فرهنگ، به عنوان یککل پکپارچه و شبیه بهم جلب می گردد.» چنین نگاهی به فرهنگ درفیلمهاي اولیه، ما را با یک الگوي از پیش آماده روبرو می ساخت. مهديمنیري در نسخۀ اول فیلمش، داراي چنین رویکردي بود یعنی از طریقفرد به تحلیل کل می پرداخت. حتی بیش از نسخۀ اخیر به عناصر غیرمردم نگار ي مثل موسیقی غیر روایی (موسیقیِ متن) و استفاده از مونتاژبه شکل کلیپ پرداخته بود. قرار بود از طریق کار کودك ) قاسم) درگرما و سرما، فرهنگی یکپارچه، شناخته شود و در کنار این فرهنگ،خشونتِ عاطفی نسبت به کودك بوسیلۀ قصۀ دیداري وشنیداري، موتورپیش برندة فیلم مستند باشد.قصه و واقعيتابتدا، اینطور بنظر می رسد که فیلم حوزة مطالعاتیِ وسیعی را پیش رويخود قرار داده است اما وقتی فیلم را تجزیه کردیم، متوجه می شویم کهبا دو عنصر قصه و واقعیت روبرو هستیم. هرچند قصه نیز از دل واقعیتبیرون آمده ولی داراي پیرنگ است و به مدد تدوین ساخته می شود.در فیلم، این دو عنصر با دو شیوة مختلف، بنا شده اند .باید بگویم که شیوة مستندسازي (در اینجا بیشتر شیوة مشاهده اي باعنایت بر حریم ایرانی) و تجربۀ قصه گویی در سینماي مستند، با روشِ