17.07.2015 Views

mostanado farhang (2).indd

mostanado farhang (2).indd

mostanado farhang (2).indd

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

ویژه نامه مستند و فرهنگ38* فرشاد فداییان‏«صدای موسیقی»‏ و ‏«موسیقی صدا»‏ در سینامی مستند و نیمه مستنداین نوشته بر اساس طرح درسى است که در سال 89 براى هنرآموزانمستندسازى در موسسه میراث فردا ایراد شد و در آن به مقوله هایىچون ‏«صداى موسیقى»،‏ ‏«موسیقى صدا»،‏ ‏«سکوت»‏ و ‏«آن چیزهایىکه سکوت نیستند»‏ به اختصار پرداخته شد.‏ پیشنهادات و نقطه نظرهایىکه طرح و نیز نمونه هایى که از فیلمهاى خودم نشان داده شد نه قطعیتدارند و نه بدعت اند؛ اینها تنها مى توانند توضیحى باشند براى آن چه درکارهاى من اتفاق افتاده.‏ کتمان نمى کنم که در سینما حرف تازه زدن،‏کار سختى ست.‏ما در تولید یک فیلم مستند یا نیمه مستند حتى اگر ‏«واقعى ترین فیلمممکن»‏ را بسازیم نمى توانیم از ملزومات بیانى هنر سینما غفلت کنیم؛موسیقى و صدا از زمره این ملزومات اند . در این جا صدا را نه به عنوانمولفه ى جدایى ناپذیر هر شىء و هر واقعه بلکه به عنوان یک مولفه ىبیانى-‏ القایى هم مى توان به حساب آورد زیرا استتیک هنر سینما،‏استتیک سینماى مستند هم هست.‏ در قسمتى از اولین فیلمم که یکفیلم صنعتى ست با نام ‏«خاك تا سنگ»‏ و تاکنون به نمایش در نیامده ومربوط است به بیش از بیست سال پیش،‏ از عناصر مالوفم یعنى موسیقىصدا و صداى موسیقى،‏ توامان و در پیوند با یکدیگر استفاده شده است.‏صداى موسیقى بسیار کوتاه شبه شبانى،‏ معرف فضاى کوهستان،‏ صداىاره برقى معرف حضور انسان در آن مکان و ترکیب صداهاى طبیعى کهما آنها را به نوعى موسیقى صدا تعبیر مى کنیم.‏نمونه 1: خاك تا سنگبد نیست یادآور شوم که طى 30 دقیقه،‏ شما فقط همین چند ثانیهموسیقى را مى شنوید:‏ نغمات ساده و پایه اى موسیقى،‏ بدوا از خود زندگىنشات گرفته و ابزارهاى ابتدایى موسیقى و سازهاى بومى و کهن هماغلب با الهام از ابزارهاى طبیعى و کار و کنش آدمى ساخته و پرداختهشده.‏ در تمامى دورانها هیچ هنرى به قد و اندازه موسیقى،‏ نتوانسته همبرانگیز و هم برون ریز عواطف و احساسات آدمى باشد.‏ موسیقى،‏ عنصرناجداى همه ى زندگى است.‏ پدید آمدن ابزار سینماتوگراف،‏ در آغازهمراهى صدا را با خود نداشت و وقتى هنوز صدا در سینما نبود ما باتجربه ى ‏«پیشین»‏ از صدا و از طریق رویارویى روزمره با خود زندگىو صداهاى زندگى و با تداعى هوشمندانه هر نوع آن،‏ این کمداشت راهمواره جبران کرده ایم به نحوى که وقتى صدا به سینما آمد برخىسرآمدان عرصه ى سینما ى صامت،‏ ورود صدا را به سینما،‏ غیر استتیک،‏مزاحم و آسیب به معیارهاى زیباشناختى آن تلقى مى کردند.‏ آنان قطعادر جهانى بى صدا و گنگ زندگى نمى کردند و ستیزشان با صدا شاید ازجمله به اتکاى حافظه و شنوایى مغز آدمى بود که با درکى درست نما،‏استفاده از موسیقى را در سینماى صامت بى مجادله قبول مى کردند.‏ یکفیلم و در اینجا فیلم مستند ‏(و یا نیمه مستند)‏ سکه ایست دو رویه ازصدا و تصویر.‏ در واقع سینما،‏ نوعى بیان حس و معرفت است با اهرمتصویر و صدا از جهان اما براى برخى،‏ منزلت صدا هم اندازه ى منزلتتصویر نیست آنها صدا را همچون زائده ى تصویر مى شناسند نتیجه اینمى شود که قدرت خلاقه ى عنصر شنوایى یا گوش را نادیده مى گیرند.‏گوش ما گاهى صدایى را از صداهاى دیگر بیش تر و حتى بلندتر مى شنوددلیلش توجه بخشى از قدرت شنوایى به یک صدا و اهمیتى ست که بهآن مى دهد.‏ گاهى صدایى را در میان صداها نمى شنود زیرا که متوجهو متمرکز صداى دیگر است و یا نمى خواهد صداها یا صدایى را ازمیان مجموعه ى صداها بشنود همان طور که گاهى پاره اى چیزها را انگارنمى بیند زیرا که بخشى از قدرت بینایى را به عمد،‏ به جزء دیگرى تغییرجهت مى دهد.‏ ما گاهىبراى آن که چیزى را بهتربشنویم،‏ چشمهایمان رامى بندیم یعنى آن بخشاز توانایى مغز را موقتاغیر فعال مى کنیم.‏ کاربردهنرمندانه و متمرکزصدا و درك و ارائه ىقابلیتهاى بى مانند آن،‏مى تواند علاوه بر توجهبه عرضه ى تصویر ناب‏(که به نوبه خود امرىضرورى و جذاب است)‏به ارائه ى صداهاى ناب ازاشیا،‏ چیزها،‏ و موضوعات،‏در سینماى مستند و نیمه مستند منتهى شود.‏ صدا،‏ عنصرى متصل بهماهیت شى یا تصویر است و درك آن به اندازه ى درك خود شى،‏ اهمیتدارد.‏ در عین حال،‏ درك نسبتها،‏ رابطه ها و ترکیبها در صدا،‏ ما را بهحیطه ى نوعى از موسیقى نزدیک مى کند.‏نمونه 2: دامبه تعبیرى کاربرد متمرکز صدا در یک فیلم یعنى تبدیل صداى طبیعىبه موسیقى صدا.‏نمونه 3: دامبه تعبیر دیگر،‏ کاربرد متمرکز موسیقى در یک فیلم یعنى در همتنیدگى صداى موسیقى با تصویر.‏بسیارى،‏ در سینماى مستند،‏ موسیقى را عنصرى جانبى و فرعىمى دانند.‏ این کاملا درست است اما درستِ‏ مشروط!‏ وقتى شما در القاىصدا ناتوان باشید!‏ مجبورید از موسیقى جبرانى استفاده کنید.‏ ناتوانى درالقاى تصویر هم گاهى ما را به این ورطه سوق مى دهد و در این حالگاهى موسیقى براى ما،‏ کارِ‏ ‏«پس زمینه»‏ را مى کند یعنى براى حسىکردن بیان موقعیتها،‏ از نوعى موسیقى ژنریک استفاده مى کنیم.‏ دیده امهنگام استفاده از موسیقى براى فیلم مستند و حتى غیرمستند،‏ یکقطعه موسیقى با یک حالت خاص را روى تصویر جاى مى دهند و بعددر یک جایى ناچار آن را قطع و یا محو مى کنند و یا با ملاحظه فواصلمتریک که معمولا با اعداد لبه میز موویلا و تعداد فریم و یا طول زماندر کامپیوتر نشان داده مى شود،‏ صرفا براى ایجاد نوع الکنى از ضربآهنگ‏(ریتم)،‏ تاکید و هیجان،‏ تصویر را با موسیقى،‏ ‏(به اصطلاح)‏ همراه و بهواقع،‏ آغشته!‏ مى کنند در حالى که رابطه ى ارگانیک و متقابل صدا -تصویر – موسیقى به نحوى ست که مى شود مثلا طول تصویر را تابعطول صدا یا موسیقى کرد.‏نمونه 4: ورودیهاسکوت را هم مى توان شنید و بر این مبنا،‏ سکوت،‏ همیشه،‏ ‏«نبودنصدا»‏ نیست.‏نمونه 5: صورت سنگ و خود سنگ / نیمه مستند ‏«سنگ،‏ مادرخاموش»‏گاهى تصویر نه صدا مى خواهد و نه موسیقى،‏ چون آن تصویر،‏ مجموعه

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!