17.07.2015 Views

mostanado farhang (2).indd

mostanado farhang (2).indd

mostanado farhang (2).indd

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

ویژه نامه مستند و فرهنگ78جالب بود و تصمیم گرفتم که یک مراسم را روى دست فیلمبردارىکنم.‏ ابیانه بهترین شکل بود زیرا مراسمى در دهى برگزار مى شد و دونخل را در دو نقطه حول محل مى چرخاندند و فیلمبردار مى توانستتحرك داشته باشد.‏ اگر مى خواستم یک فیلم کامل از این مراسم بسازمنیاز به چند دوربین داشتم تا در موقعیت هاى مختلف قرار گیرد و یکدوربین هم روى دست همراه نخل حرکت کند.‏ من ده و مراسم را خوبمى شناختم و چند دوره در مراسم شرکت کرده بودم.‏ این بود که ایده امرا با مرحوم افشارنادرى در میان گذاشتم و او مرا تشویق به انجام کارکرد.‏ما به ابیانه رفتیم و من کل مراسم را روى دست فیلمبردارى کردم به جزنما هاى دیتیل از در و پنجره و معمارى روستا یا صحنه آخر که پیرزندر کوچه دور مى شود که در این پلان ها دوربین روى سه پایه است.‏ درآن موقع بعضى تصور مى کردند این فیلم با دو دوربین فیلمبردارى شدهاست.‏ چون من تمام کوچه هاى ابیانه را بلد بودم،‏ مى دانستم که گروه راچگونه پیش ببرم و از کدام کوچه بروم و از کدام پله به پشت بام برسمو حتى از خانه چه کسى بالا روم.‏ همه آشنا بودند و مرا مى شناختند وراحت مى توانستم تحرك داشته باشم.‏ نکته دیگر استفاده از لنز واید بود.‏نخل تجربه خوبى براى من بود و بعد که فیلم را دیدم احساس کردم بههدفى که داشتم رسیده ام و آموزش هایى را که توسط ژان روش در آنسمینار دیده بودم جواب داد و دیدم که اگر روى دست خوب کار کردو زوم زیاد انجام نداد و از لنز واید استفاده کرد کار خوبى مى شود.‏ مناز لنز واید 10 میلیمترى استفاده کردم و براى دوربین 16 میلیمترىلنز 10 یک واید معمولى است و سوپر واید نیست.‏ با مراسم کوچه بهکوچه حرکت کردم و دیتیل دست ها و صورت ها را گرفتم وحتى درصحنه اى که دوربین روى دوشم بود در جایگاه کسى قرار داشتم که بانخل حرکت مى کرد.‏ فیلیپ لوزوى تدوین گر فیلم ‏«بلوط»‏ که توسط ژانروش به افشار نادرى معرفى شده بود به ایران آمد و این فیلم را براى منمونتاژ کرد.‏ جالب این است که فیلم را روى ‏«مووى اسکوپ»‏ (2) ‏(نهروى موویلا)‏ مونتاژ کرد.‏ مووى اسکوپ همان دستگاه ساده اى است کهفیلم به وسیله آن نمایش داده مى شود.‏ او روى دو مووى اسکوپ راش هارا دید،‏ علامت زد و انتخاب کرد و با چسب معمولى چسباند و بدون صدامونتاژ کرد.‏ ما صداى خوبى هم ضبط نکرده بودیم چون دوربین منبولکس 16 م.م بود و این مدل بولکس با ضبط صوت نمى توانست سینکشود و البته مدل بعدى آن این کار را مى کرد اما درد سر زیادى داشتو به زحتمش نمى ارزید.‏ پس مجبور شدیم با ضبط صوت اوهر معمولى‏(همان ضبط صوتى که در فیلم بلوط افشار نادرى توسط ‏«والریا رسترپو»‏‏(همسر افشار نادرى)‏ براى صدابردارى استفاده شده بود)‏ صدا را جداگانهضبط کنیم.‏ البته فیلیپ لوزوى صداگذارى نکرد و من بعداً‏ براى نمایشتلویزیونى آن را به استودیو دادم تا صداگذارى شود و کمى هم از موسیقىاستفاده کردم.این فیلم یک فیلم تجربى بود که در آن حرکت روى دستو درگیر شدن با موضوع براى من مهم بود تا بتوانم با جاگیرى مناسبدوربین موضوع را خوب به تصویر بکشم و آن را از دست ندهم و فیلمنخل چنین تجربه اى بود.‏ضیائی:‏ تدوین فیلیپ لوزوى به نظر شما چگونه بود؟ورهرام:‏ تدوین همان طور که گفتم با دستگاه موویلا انجام نشد.‏ لوزوى براساس ذهنیتى که داشت و آن چه من از او خواستم یعنى این که روندحرکتى مراسم اوّلویت داشته باشد،‏ تدوین را انجام داد.‏ اوّل و آخر فیلمرا با نماهایى از در و پنجره و مردمى که در آخر مراسم پراکنده مى شدندگرفتم و این ذهنیتى بود که آن موقع از ابیانه و اجراى مراسم داشتم.‏ابیانه در گذشته ده خلوتى بود که زمستانها معمولاً‏ پیرمرد و پیرزن هادر آنجا زندگى مى کردند و جوانها آنجا نمى ماندند.‏ براساس ذهنیاتى کهآن موقع داشتم براى این که تنهایى ابیانه را پس از انجام مراسم نشاندهم آن کوچه خلوت را در انتهاى فیلم نشان دادم نماد این که مراسمتمام شده و پیرزنى در عمق کوچه مى رود و در حالى که موسیقى ادامهپیدا مى کند،‏ پیرزن در عمق کوچه فرو مى رود تا به نحوى فرسودگى وفروپاشى این آیین و عوض شدن آن را نشان دهم.‏ اکنون هم ده عوضشده و هم مراسم نخل گردانى تغییر کرده است.‏ضیائی:‏ چرا در نخل از گفتار متن توصیفى استفاده نکردید؟ورهرام:‏ فیلم نخل یک فیلم تجربى براى من بود.‏ اوّلاً‏ همه تلاشم این بودکه مراسم را روى دست به تصویر بکشم و اطلاعاتى منتقل کنم.‏ ثانیاً‏آن قدر اطلاعات مردم شناسى زیاد بود که من وارد زندگى مردم نشدهبودم مثلاً‏ راجع به شکل گیرى مراسم،‏ مالکیت نخل،‏ مالکیت وسایلىکه به آن آویزان مى کنند،‏ چه زمانى مراسم شروع مى شود و چه زمانىپایان مى یابد و تمام ظرایف مردم شناسى و مردم نگارى را در فیلم رعایتنکردم.‏ در آن موقع اصلاً‏ به این مسأئل و ظرایف آگاه نبودم و واقعیتقضیه این بود که هنوز درگیر کارهاى جدى ترى نشده بودم.‏ نخل یکفیلم تجربى بود که با همه این کاستى ها ظاهراً‏ برخى از فیلم خوششانآمده بود که دلیلش را نمى دانم.‏ من تا حدود سال 64 خودم فیلمبردارىمى کردم و مى خواستم ببینم که اگر یک کارگردان،‏ فیلمبردار هم باشدچطور باید با موضوع برخورد کند و بیشتر تجربه این کار بود.‏ضیائی:‏ لطفاً‏ روند تولید فیلم تاراز را توضیح دهید؟ورهرام:‏ من به عنوان دستیار در دو فیلم مستند با کامران شیردلهمکارى نمودم.‏ یکى،‏ فیلمى صنعتى راجع به نفت بود به نام ‏«گاز،‏آتش،‏ باد»‏ و دیگرى ‏«طرح گناوه»‏ یا ‏«طرح محرم»‏ که در خوزستان کارمى کردیم.‏ آن موقع مؤسسه اى روى عشایر مطالعه مى کرد که وابسته بهسازمان ‏«برنامه و بودجه»‏ بود.‏ این سازمان تعدادى مؤسسات تحقیقاتىزیر مجموعه ى خود داشت که روى استان ها یا موضوعات کلان تحقیقمى کردند و در آن سال آنها مطالعه اى درباره ى استان چهارمحالبختیارى داشتند.‏ من از آنجایى که یاد گرفته بودم که تا حدودى کارتحقیقاتى انجام دهم با این پروژه ها همکارى مى کردم.‏ این کار برایمبسیار جذاب بود و به سفر مى رفتم،‏ عکس مى گرفتم و مطلبى مى نوشتمکه برخى از آنها در گزارشات چاپ مى شد و تجربه خیلى خوبى بود واز آنجا بود که به کار تحقیقى علاقه مند شدم.‏ بیشترین کار تحقیقى رادر مؤسسه افشار نادرى و بعد از آن در چنین مؤسساتى که مطالعاتجامع انجام مى دادند یاد گرفتم.‏ آنها روى طرح چهارمحال بختیارى کارمى کردند و من که از سفر خوزستان برگشتم و در کنار لوله هاى نفت باعشایر هم آشنا شده بودم به فکرم رسید که در مورد آنها فیلمى کار کنم.‏البته زمینه هاى قبلى دیگرى نیز داشت.‏ گزارشى راجع به کوچ یکى ازایلات کهکیلویه و بویراحمد ‏(که رضا کازرونى،‏ از محققین خوب عشایر،‏کوچى را با این خانوارها انجام داده بود)‏ در سال 62 در کتاب ایلات وعشایر ایران به نام ‏«کوچ مال کاابراهیم»‏ چاپ شد.‏ این قصه کوچ خیلىغم انگیز بود و شروع کوچ با مرگ و از قبرستان بود و پایان کوچ با مرگدختر کاابراهیم که در تمام کوچ مریض بود و عفونت تمام بدنش رافراگرفته بود به پایان مى رسد و دوباره قبرستان.‏ من تصمیم گرفتم و آنرا یک جور بازسازى مى کنم البته نه بازسازى،‏ بلکه با این خانوارها دوبارهکوچ کنم.‏ مؤسسه تحقیقات عشایرى که طرح جامعه استان چهارمحالبختیارى را انجام مى داد ‏«هامون»‏ نام داشت.‏ یکى از دوستان گفت بیااوّل یک کوچ با آنها برو بعد فیلم بساز.‏ این توصیه باعث شد که من بهکمک دوستان در سال 65 به شمال مسجد سلیمان رفتم و اتفاقى باخانوده اى که یکى از کارکنان مؤسسه مرا با آنها آشنا کرده بود،‏ برخوردکردم و هنوز هم با آنها ارتباط دارم.‏ سال اوّل،‏ 10 روزى در گرمسیر باآنها بودم.‏ موقع خرید،‏ جمع آورى محصول یونجه و پس از بیست و پنجروز که با آنها کوچ کردم به یال جنوبى زرد کوه رسیدیم.‏ تجربه خیلىخوبى بود و من عشایر را زیاد دیده بودم ولى این که با یک جمع بتوانمچند ساعت حرکت کنم،‏ این اتفاق تا آن موقع برایم نیفتاده بود.‏ اینبود که یادداشتهاى زیادى برداشتم و حدود 135 حلقه 36 تایى عکسگرفتم و برگشتم.‏ پس از این سفر مصمم شدم که راجع به کوچ آنهافیلمى بسازم.‏ تابستان دوباره سرى به آنها زدم و این دفعه به چهارمحال

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!