.۳ جا آورده ام، ه,,,یچ اج,,,باری نیس,,,ت ک,,,ه ب,,,ا م,,,ن ازدواج ک,,,نی. م,,,ا دو س,,,ال از ه,,,م دور ب,,,وده ای,,,م و م,,,مکنه اح,,,ساس ت,,,و ت,,,غییر کرده باشه. تو میتونی هر مردی را که توی جامعه ی ما بخواهی انتخاب کنی." م,ادرب,زرگ,م ت,حت ت,اث,یر ح,رفهای او گ,ری,ه ک,رده ب,ود و گ,فته ب,ود ب,له، ت,صمیم اوس,ت. و ت,صمیمش ای,ن اس,ت ک,ه ب,ا او ازدواج کند. (ش,,,,رح دی,,,,گری از م,,,,اج,,,,را ای,,,,ن اس,,,,ت ک,,,,ه ازدواج آنها از پ,,,,یش ت,,,,وس,,,,ط وال,,,,دی,,,,نشان در اوک,,,,رای,,,,ن ب,,,,رن,,,,ام,,,,ه ری,,,,زی ش,,,,ده ب,,,,ود و درخ,واس,ت پ,درب,زرگ,م از او ب,رای اینکه ازدواج ب,ا او را "ان,تخاب" ک,ند ، گ,واه ب,ر دی,دگ,اه آزادیخواه,ان,ه ی او ب,ود. ب,ناب,رای,ن مادربزرگم با او ازدواج کرد.) وقتی اولین فرزند آنها متولد شد، مادربزرگم نام او را مارگاریتا گذاشت که گل کشور ونزوئالست. مارگاریتا وینبرگ. م,ادرب,زرگ,م ق,صه گ,وی خ,ان,واده ب,ود. ب,نا ب,ر ق,راری ک,ه م,دتها پ,یش از ت,ول,د م,ن گ,ذاش,ته ش,ده ب,ود، او وارث م,سئول,یت زن,ده نگه داشنت روایات و تاریخ خانواده شده بود. میگفت:"ب,رادرم ک,مونیس,ت ب,ود و روس,تا را ت,رک ک,رده ب,ود ت,ا ت,وی پ,اری,س ب,ه م,بارزان م,قاوم,ت ع,لیه ن,ازیها ب,پیون,دد. او ت,بدی,ل به یکی از بهترین جاسوسها شده بود. یک خیابان هم توی پاریس به نام اونه." دو سال پس از پیوسنت به مقاومت، در یک ماموریت داخل انبار مهمات آملان در حومه پاریس غافلگیر شد. ت,,,عری,,,ف میکرد:"وق,,,تی ن,,,ازیها ان,,,بار م,,,همات را م,,,حاص,,,ره ک,,,ردن، اون از ت,,,مام م,,,همات داخ,,,لش اس,,,تفاده ک,,,رد ت,,,ا از خ,,,ودش دفاع کنه. اون روز تعداد زیادی از نازیها را کشت. آخرین گلوله را هم برای خودش نگه داشت." خودکشی های قهرمانانه... من با این داستانها بزرگ شدم. .۴ م,ادرم م,ارگ,اری,تا، وق,تی ک,ه ن,وزده س,ال,ش ب,ود، م,رد ج,وان,ی ب,ه ن,ام س,ای,مون را م,الق,ات ک,رد ک,ه پ,س از ج,نگ از روم,ان,ی ب,ه ون,زوئ,ال آم,ده ب,ود. او ج,نگ را ب,ا دوخ,نت و ف,روخ,نت س,تاره ه,ای زرد داوود ک,ه ی,هودی,ان م,جبور ب,ه ن,صب آن ب,ر ل,باسهای,شان ب,,ودن,,د از س,,ر گ,,ذران,,ده ب,,ود. او بیش,,تر دوران ج,,نگ را ی,,ا در ات,,اق ک,,وچ,,کی پ,,نهان ش,,ده ب,,ود و ی,,ا س,,تاره داوود میفروخ,,ت. یازده سالش بود. ک,,,ودک,,,ی م,,,ادرم در ون,,,زوئ,,,ال ب,,,ی دغ,,,دغ,,,ه ب,,,ود. ک,,,شور از ن,,,عمت گ,,,رم,,,ا و م,,,ردم,,,ی مه,,,رب,,,ان ب,,,رخ,,,وردار ب,,,ود ک,,,ه ب,,,ا روی ب,,,از از م,,,هاج,,,ران اس,,,تقبال میکردن,,,د. ج,,,نگ ی,,,ک اق,,,یان,,,وس آن س,,,و ت,,,ر ب,,,ود و م,,,ادرم ت,,,نها چ,,,یزی ک,,,ه از ج,,,نگ میشنید پ,,,چ پ,,,چ ه,,,ای پدربزرگم بود از بستگانی که مانده بودند و یا در بازداشتگاه بودند و یا مرده بودند. م,,ادرم از او خ,,وش,,ش آم,,ده ب,,ود، ام,,ا ت,,ه دل,,ش ح,,س میکرد ک,,ه ن,,بای,,د ب,,ا او ازدواج ک,,ند- س,,ای,,مون تج,,رب,,ه ی زن,,دگ,,ی س,,ختی داشت. مادرم هرگز جنگ یا گرسنگی را نشناخته بود، جز در داستانهای قهرمانانه و انتحاری مادربزرگم. !74
.۵ .۶ ام,,,ا پ,,,درب,,,زرگ,,,م ب,,,وری,,,س گ,,,فت:"ف,,,کر میکنی م,,,ردا پش,,,ت در ص,,,ف ک,,,شیدن ک,,,ه ب,,,ا ت,,,و ازدواج ک,,,نن؟ م,,,ا اینجا ی,,,ه ج,,,ام,,,عه ی کوچیک یهودی هستیم. اون مرد خوبیه. باید باهاش ازدواج کنی." مادربزرگم این را شنید اما هیچ نگفت. مادرم با سایمون ازدواج کرد. پ,,ررنگتری,,ن خ,,اط,,ره ی م,,ادرم از روز ع,,روس,,یش ای,,ن ب,,ود ک,,ه زی,,ر ط,,اق در ک,,نیسه ایس,,تاده ب,,ود و ف,,کر میکرد:"م,,ن اینجا چ,,ه کار میکنم؟ مثل خودکشی میمونه." ازدواج آنها فاجعه بود. حس اولیه ی مادرم درباره ی سایمون، پدرم، درست بود. آنها از دو دنیای متفاوت بودند. ت,رب,یت اروپ,ای ش,رق,ی پ,درم، ع,بوس و سختگیر، ب,ا ج,نگ ش,دت بیش,تری ب,ه خ,ود گ,رف,ته ب,ود. ع,اش,ق اس,پینوزا و ش,وپ,نهاور ب,,ود. مس,,تبد ب,,ود و تح,,مل چ,,ندان,,ی ب,,رای ه,,یچ چ,,یزی ج,,ز ب,,قا ن,,داش,,ت. ع,,الی,,ق ع,,مده اش گ,,ذران زن,,دگ,,ی، ب,,چه دار ش,,دن و رفنت به کنیسه بود. م,ادرم ع,اش,ق فیلمهای آم,ری,کای,ی، آوازخ,وان,ان ون,زوئ,الی,ی و ع,روس,ک ه,ای چ,ینی ب,ود. پ,درم دق,یق ب,ود و در ع,ادتهای روزم,ره اش م,,ثل ژرم,,ن ه,,ا ب,,ود. م,,ادرم در وق,,ت ش,,ناس,,ی و آس,,انگیری م,,ثل م,,ردم,,ان م,,ناط,,ق گ,,رم,,سیر ب,,ود. پ,,درم او را ت,,نبل و ل,,وس میدی,د و ن,ات,وان,ی اش در درک م,ادرم ب,ه زودی ت,بدی,ل ب,ه خ,شم ش,د. از آنطرف م,ادرم اغ,لب خ,ود را ب,رت,ر از او میدی,د. ج,نگ زخ,مهای ع,میقی ب,ه ج,ا گ,ذاش,ته ب,ود: آداب م,عاش,رت نمیدانس,ت، ب,یش ازح,د ب,لند میخندی,د، اس,پان,یای,ی دس,ت و پ,ا شکس,ته ح,,رف میزد و ح,,ری,,صان,,ه غ,,ذا میخورد. (ب,,ه م,,ن گ,,فته ب,,ود ک,,ه آن,,قدر گ,,رس,,نه م,,ان,,ده ب,,وده ک,,ه ف,,کر میکرده آدم هیچوق,,ت - ن,,می تواند آنقدر غذا بخورد که سیر شود.) ه,ر ج,معه ش,ب، در خ,ان,ه م,ان ش,ام ش,اب,ات[۱] داش,تیم. پ,ررن,گ ت,ری,ن خ,اط,ره ی م,ن از آن ش,ام ه,ا چه,ره ی س,رخگون پ,درم و رگهای ب,,رجس,,ته گ,,ردن,,ش ب,,ود در ح,,الیکه ب,,ا ف,,ری,,اد ال,,م ش,,نگه ب,,ه پ,,ا میکرد:"ش,,مع ه,,ای ش,,اب,,ات ب,,ه م,,وق,,ع روش,,ن نش,,ده! ت,,و اص,,الً ب,,ه ش,,اب,,ات اه,,میت نمیدی! ت,,و چ,,ه ج,,ور م,,ادری هس,,تی؟ ای,,ن غ,,ذا اف,,تضاح,,ه! ت,,و آش,,پزی ب,,لد نیس,,تی! ب,,چه ه,,ا خ,,یلی سروصدا میکنن. پس تو چی بهشون یاد دادی؟" هر حمله با صدای بلندتری از قبلی بود: فریادها، توهین ها. ب,,ا ای,,ن وج,,ود ه,,رب,,ار ک,,ه م,,ادرم م,,ی خ,,واس,,ت ج,,واب,,ش را ب,,ده,,د، پ,,درب,,زرگ,,م میگفت:"م,,ارگ,,اری,,تا، ول ک,,ن. ش,,وی,,ن!" (ش,,وی,,ن ب,,ه زب,,,,ان ی,,,,یدی,,,,ش[۲] ی,,,,عنی ک,,,,اف,,,,ی.) و اج,,,,ازه نمیداد م,,,,ادرم پ,,,,اس,,,,خ ده,,,,د. اگ,,,,ر م,,,,ادرم دوب,,,,اره س,,,,عی میکرد، او دوب,,,,اره میگفت شوین! تا مادرم را ساکت کند. ش,,ای,,د ف,,کر م,,ی ک,,رد ای,,ن به,,تری,,ن راه ب,,رای خ,,تم ک,,ردن غ,,ائ,,له اس,,ت، ش,,ای,,د خ,,ودش ه,,م از پ,,درم م,,ی ت,,رس,,ید، ش,,ای,,د ه,,م دل,,ش ب,,رای پ,,درم میسوخ,,ت. ب,,ه ه,,ر دل,,یلی ک,,ه ب,,ود، ه,,میشه ای,,ن م,,ادرم ب,,ود ک,,ه ت,,شوی,,ق ب,,ه س,,کوت میشد. ب,,ه م,,ادرم میگفت: "ب,,ذار کار خودشو بکنه، کی اهمیت میده؟" ام,,ا بیش,,تری,,ن چ,,یزی ک,,ه ب,,رای م,,ن ج,,لب ن,,ظر میکرد، ح,,تی وق,,تی ک,,ه پس,,رب,,چه ب,,ودم، ای,,ن ب,,ود ک,,ه م,,ادرب,,زرگ,,م ن,,گاه میکرد، گوش میکرد اما کالمی به زبان نمیآورد. م,,ارگ,,اری,,تا ب,,ه ط,,رز وح,,شیان,,ه ای م,,ورد ح,,مله پ,,درم ق,,رار م,,ی گ,,رف,,ت و ت,,وس,,ط پ,,درب,,زرگ,,م س,,اک,,ت م,,ی ش,,د و م,,ادرب,,زرگ,,م ه,,یچ نمیگفت – حتی یک کلمه. !75
- Page 1 and 2:
معاصر صحنه گزیت ا ت
- Page 3 and 4:
!3
- Page 5 and 6:
اجرا جهان سرتاسر در
- Page 7 and 8:
شده اصلاح پروتستان
- Page 9 and 10:
میدانند همھهممه ب
- Page 11 and 12:
سال در که کرد اشاره
- Page 13 and 14:
یوری لیوبیموف: ب
- Page 15 and 16:
١٩٢٢هنگامی که خ
- Page 17 and 18:
تئاتر تا گانکای مس
- Page 19 and 20:
دشنام میکرد، نگاه
- Page 21 and 22:
تاثبریبرر بداههپرد
- Page 23 and 24: پیشرفت جریان در را
- Page 25 and 26: رد بىیبىی گو میکش
- Page 27 and 28: بهنبههایتاً و ک
- Page 29 and 30: کنش وا و بجتبججرب
- Page 31 and 32: خدمت پای که هنگامی
- Page 33 and 34: چیست؟ دربارهی تئا
- Page 35 and 36: آریستوفان ‐ شهر ب
- Page 37 and 38: بمتبمماشاچیان ای
- Page 39 and 40: کوموروفسکا مایا آن:
- Page 41 and 42: رقص در آ کروپولیس ب
- Page 43 and 44: با صدابمیبمم بمتب
- Page 45 and 46: بداههپردازی و سینم
- Page 47 and 48: بازیگری در روانشنا
- Page 49 and 50: هستند قادر بازیگرا
- Page 51 and 52: و دارد اضطراب و سلا
- Page 53 and 54: انگار که احساسی باز
- Page 55 and 56: از یکی دسبىتبىی کیف
- Page 57 and 58: و سن هم دستکم که داش
- Page 59 and 60: فریر دفاع مورد که م
- Page 61 and 62: باشیم!) باید (ما
- Page 63 and 64: خواننده بازیگر، ا
- Page 65 and 66: اما کارهابىیبىی با
- Page 67 and 68: !67
- Page 69 and 70: !69
- Page 71 and 72: مش,,روع,,یت م,,ی ب,,خش
- Page 73: زن فریاد زد: "میت
- Page 77 and 78: خ,,,ودک,,,شی در داس,,,ت
- Page 79 and 80: پ,درم ه,نگام غ,روب ب,
- Page 81 and 82: ب,,ودم از ب,,س ل,,باس
- Page 83 and 84: (ضربه) و او ب,ه دخ
- Page 85 and 86: خز برگشته بFFه قFFلم:
- Page 87 and 88: ب,,,س ک,,,نید، نمیتو
- Page 89 and 90: یه بیضی سیمانی با د
- Page 91 and 92: بخشی از من هنوز اون
- Page 93 and 94: نمیخواه,,م آنچه ب,,ه
- Page 95 and 96: س,,,ری م,,,ن را ب,,,ه به
- Page 97 and 98: • بله زن,,جیره ای •
- Page 99 and 100: موضوع ص,ندل,ی چ,رخ,د
- Page 101 and 102: «یک خاطره، یک مو
- Page 103 and 104: گروه تئاتر ا گزیت