25.03.2017 Views

صحنه معاصر - تابستان ۹۵

مجله تخصصی تئاتر - گروه تئاتر اگزیت

مجله تخصصی تئاتر - گروه تئاتر اگزیت

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

نمیخواه,,م آنچه ب,,ه س,,ر ن,,اه,,ید در روس,,تای ه,,مسای,,ه آم,,د ب,,ه س,,رم ب,,یای,,د.‏ نمیخواه,,م ش,,ورای روس,,تا م,,جازات,,م را ت,,عیین ک,,ند.‏<br />

نمیخواه,م در ی,ک ک,لبه م,ورد ت,جاوز دس,ته ج,معی م,ردان ق,رار ب,گیرم.‏ ه,نوز ص,دای ن,اه,ید در گ,وش,م م,ی پیچ,د ک,ه ف,ری,اد - می<br />

زند.‏ ‏"نجاتم بدهید!‏ خواهش میکنم،‏ یکی به دادم برسد!"‏<br />

م,,,ن داش,,,تم ب,,,ا ع,,,روس,,,کم گ,,,ودی ب,,,ازی میکردم.‏ ق,,,رم,,,ز ب,,,ود،‏ م,,,ثل خ,,,اک روس,,,تا.‏ م,,,ن ع,,,اش,,,ق ای,,,ن ب,,,ودم ک,,,ه ب,,,ه او ل,,,باس ط,,,الی,,,ی<br />

ع,روس,ی ب,پوش,ان,م.‏ ای,ن ه,مان وق,تی ب,ود ک,ه ت,و زن,دگ,ی م,را م,عام,له ک,ردی.‏ چ,گون,ه ک,سی میتوان,د س,رن,وش,ت ک,ودک پنجسال,ه را<br />

ت,,,عیین ک,,,ند؟ ه,,,فت م,,,رد،‏ ب,,,زرگ,,,ان روس,,,تا،‏ ت,,,صمیم گ,,,رف,,,تند ک,,,ه ب,,,قیه ی ع,,,مرم چ,,,ه ب,,,ای,,,د ب,,,کنم.‏ ع,,,موی,,,م ق,,,تلی م,,,رت,,,کب ش,,,ده ب,,,ود و<br />

تقاصش را من،‏ با ازدواج با عموی مقتول باید میدادم.‏ هفت مرد سرنوشت دخترکی پنج ساله را رقم زدند...‏ من.‏<br />

تو تنها دخترت را برای دشمن نشان کردی.‏<br />

او پنجاه و پنج سالش است،‏ مادر.‏<br />

م,,ن میتوان,,م ب,,خوان,,م و ب,,نوی,,سم،‏ ب,,ا ای,,ن ح,,ال ه,,یچ تس,,لطی ب,,ر زن,,دگ,,ی خ,,ودم ن,,دارم.‏ ح,,اال م,,ن دارای,,ی او هس,,تم.‏ او م,,ال,,ک م,,ن<br />

اس,ت.‏ م,ن خ,دم,تکار و همخواب,ه ی او خ,واه,م ب,ود.‏ او ی,ازده س,ال آزگ,ار ص,بر ک,رده اس,ت ت,ا ان,تقام,ش را ب,گیرد،‏ و ان,تقام,ش<br />

را خ,واه,د گ,رف,ت.‏ او ح,ق دارد م,را ک,تک ب,زن,د،‏ در چ,هاردی,واری خ,ان,ه ح,بسم ک,ند،‏ ح,تی م,را بکش,د.‏ ال,تماسها و ن,ال,ه ه,ای م,ن<br />

به گوش کسی نخواهد رسید.‏<br />

خنده های تو هنوز در گوشم میپیچد.‏ عزت و آبروی تو برایت از دخترت مهمتر بود.‏<br />

وق,تی پ,س از م,الی ده ت,کرار ک,ردم:"خ,ود را ب,ه همس,ری ت,و درآوردم"،‏ و ش,نیدم ک,ه:"ازدواج را پ,ذی,رف,تم."‏ آهس,ته م,رگ خ,ود<br />

را از خدا خواستم.‏<br />

ت,,و گ,,فتی ک,,ه اس,,الم ب,,ه م,,ن ح,,ق داده ک,,ه همس,,رم را خ,,ودم ان,,تخاب ک,,نم،‏ و ت,,و ای,,ن ح,,ق را از م,,ن گ,,رف,,تی.‏ م,,ن چ,,ه ح,,قی دارم<br />

وقتی مثل گاوهای مزرعه مان به سوی صاحب جدیدم فرستاده میشوم.‏ تو دروغ گفتی.‏<br />

آنها منتظرند مادر.‏ آنها منتظرند تا عروس را به خانه ی داماد ببرند.‏ میپرسند:"عروس کجاست؟"‏<br />

این عروس دیگر قرمز بر سر ندارد.‏ این عروس سفید میپوشد.‏<br />

این جمعیت،‏ این طبلها،‏ مرا نه به خانه ی آنسوی خیابان،‏ که به گورستان کنار رودخانه خواهد برد.‏<br />

من آزادی را انتخاب کردم،‏ مادر.‏<br />

دوستدار تو،‏<br />

دخترت<br />

!93

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!