مادر عزیزم به قلم: شرمین عبید- چنائی Obaid-Chinoy) (Sharmeen - فیلمساز و روزنامه نگار پاکستانی مادر عزیزم، م,,ن آن,,جا نشس,,تم در ح,,الیکه ش,,ال ق,,رم,,ز و ط,,الی,,ی را ک,,ه ب,,رای,,م گ,,لدوزی ک,,رده ب,,ودی ب,,ه س,,ر داش,,تم. ک,,ه ش,,ادی خ,,ود را ب,,ر آن دوخ,,,,ته ب,,,,ودی ن,,,,ه ش,,,,ادی م,,,,را. ب,,,,ه م,,,,ن گ,,,,فتی ک,,,,ه او خ,,,,وبرو و ق,,,,دب,,,,لند اس,,,,ت. ک,,,,ه ج,,,,وان و س,,,,ال,,,,م اس,,,,ت. ب,,,,ه م,,,,ن ق,,,,ول دادی ک,,,,ه خ,وش,بخت خ,واه,م ش,د. و ب,عد او ب,ه ه,مراه خ,ان,واده اش از راه رس,ید. او همسن و س,ال م,ن ن,بود. ب,زرگتر ب,ود. خ,یلی - ب,زرگ تر. چ,شمان ری,زش ب,ه س,ینه ه,ای م,ن دوخ,ته ش,ده ب,ود. ج,ای زخ,مها را ب,ر ص,ورت,ش ن,دی,دی؟ میخواس,تم ف,ری,اد ب,زن,م ام,ا - نمی توانستم، به خاطر آبروی پدرم و شرف پدرم. نورهای درخشان. موسیقی. همه چیز سرم را گیج میکرد. تو مرا وادار کردی تا آنجا بنشینم و لبخند بزنم. ت,,و در ح,,الیکه ن,,وازن,,ده ه,,ا ط,,بل میزدن,,د، دس,,ت زدی و خ,,ندی,,دی. اض,,طراب م,,را ن,,فهمیدی، ف,,همیدی؟ ب,,ه م,,همان,,ان غ,,ذا ت,,عارف ک,ردی. ج,لوی دورب,ین ل,بخند زدی و ح,تی دام,اد آی,نده ات را ب,ه آغ,وش ک,شیدی. م,ن ب,ه س,اع,ت ن,گاه میکردم ک,ه ب,ه ک,ندی ج,لو میرفت و آزادی من را با خودش میبرد. من دیگر نه یک دختر، که فقط یک عروس بودم. ف,,رار ک,,ن! ق,,لبم میگفت ف,,رار ک,,ن! ام,,ا پ,,اه,,ای,,م ت,,وان آنرا ن,,داش,,ت. ک,,جا میرف,,تم؟ زن,,ان روس,,تا ف,,رار نمیکنند... م,,ا ج,,ای,,ی ب,,رای پنهان شدن نداریم. به هر حال، برادر مرا پیدا میکند. روستا مرا طرد میکند. !92
نمیخواه,,م آنچه ب,,ه س,,ر ن,,اه,,ید در روس,,تای ه,,مسای,,ه آم,,د ب,,ه س,,رم ب,,یای,,د. نمیخواه,,م ش,,ورای روس,,تا م,,جازات,,م را ت,,عیین ک,,ند. نمیخواه,م در ی,ک ک,لبه م,ورد ت,جاوز دس,ته ج,معی م,ردان ق,رار ب,گیرم. ه,نوز ص,دای ن,اه,ید در گ,وش,م م,ی پیچ,د ک,ه ف,ری,اد - می زند. "نجاتم بدهید! خواهش میکنم، یکی به دادم برسد!" م,,,ن داش,,,تم ب,,,ا ع,,,روس,,,کم گ,,,ودی ب,,,ازی میکردم. ق,,,رم,,,ز ب,,,ود، م,,,ثل خ,,,اک روس,,,تا. م,,,ن ع,,,اش,,,ق ای,,,ن ب,,,ودم ک,,,ه ب,,,ه او ل,,,باس ط,,,الی,,,ی ع,روس,ی ب,پوش,ان,م. ای,ن ه,مان وق,تی ب,ود ک,ه ت,و زن,دگ,ی م,را م,عام,له ک,ردی. چ,گون,ه ک,سی میتوان,د س,رن,وش,ت ک,ودک پنجسال,ه را ت,,,عیین ک,,,ند؟ ه,,,فت م,,,رد، ب,,,زرگ,,,ان روس,,,تا، ت,,,صمیم گ,,,رف,,,تند ک,,,ه ب,,,قیه ی ع,,,مرم چ,,,ه ب,,,ای,,,د ب,,,کنم. ع,,,موی,,,م ق,,,تلی م,,,رت,,,کب ش,,,ده ب,,,ود و تقاصش را من، با ازدواج با عموی مقتول باید میدادم. هفت مرد سرنوشت دخترکی پنج ساله را رقم زدند... من. تو تنها دخترت را برای دشمن نشان کردی. او پنجاه و پنج سالش است، مادر. م,,ن میتوان,,م ب,,خوان,,م و ب,,نوی,,سم، ب,,ا ای,,ن ح,,ال ه,,یچ تس,,لطی ب,,ر زن,,دگ,,ی خ,,ودم ن,,دارم. ح,,اال م,,ن دارای,,ی او هس,,تم. او م,,ال,,ک م,,ن اس,ت. م,ن خ,دم,تکار و همخواب,ه ی او خ,واه,م ب,ود. او ی,ازده س,ال آزگ,ار ص,بر ک,رده اس,ت ت,ا ان,تقام,ش را ب,گیرد، و ان,تقام,ش را خ,واه,د گ,رف,ت. او ح,ق دارد م,را ک,تک ب,زن,د، در چ,هاردی,واری خ,ان,ه ح,بسم ک,ند، ح,تی م,را بکش,د. ال,تماسها و ن,ال,ه ه,ای م,ن به گوش کسی نخواهد رسید. خنده های تو هنوز در گوشم میپیچد. عزت و آبروی تو برایت از دخترت مهمتر بود. وق,تی پ,س از م,الی ده ت,کرار ک,ردم:"خ,ود را ب,ه همس,ری ت,و درآوردم"، و ش,نیدم ک,ه:"ازدواج را پ,ذی,رف,تم." آهس,ته م,رگ خ,ود را از خدا خواستم. ت,,و گ,,فتی ک,,ه اس,,الم ب,,ه م,,ن ح,,ق داده ک,,ه همس,,رم را خ,,ودم ان,,تخاب ک,,نم، و ت,,و ای,,ن ح,,ق را از م,,ن گ,,رف,,تی. م,,ن چ,,ه ح,,قی دارم وقتی مثل گاوهای مزرعه مان به سوی صاحب جدیدم فرستاده میشوم. تو دروغ گفتی. آنها منتظرند مادر. آنها منتظرند تا عروس را به خانه ی داماد ببرند. میپرسند:"عروس کجاست؟" این عروس دیگر قرمز بر سر ندارد. این عروس سفید میپوشد. این جمعیت، این طبلها، مرا نه به خانه ی آنسوی خیابان، که به گورستان کنار رودخانه خواهد برد. من آزادی را انتخاب کردم، مادر. دوستدار تو، دخترت !93
- Page 1 and 2:
معاصر صحنه گزیت ا ت
- Page 3 and 4:
!3
- Page 5 and 6:
اجرا جهان سرتاسر در
- Page 7 and 8:
شده اصلاح پروتستان
- Page 9 and 10:
میدانند همھهممه ب
- Page 11 and 12:
سال در که کرد اشاره
- Page 13 and 14:
یوری لیوبیموف: ب
- Page 15 and 16:
١٩٢٢هنگامی که خ
- Page 17 and 18:
تئاتر تا گانکای مس
- Page 19 and 20:
دشنام میکرد، نگاه
- Page 21 and 22:
تاثبریبرر بداههپرد
- Page 23 and 24:
پیشرفت جریان در را
- Page 25 and 26:
رد بىیبىی گو میکش
- Page 27 and 28:
بهنبههایتاً و ک
- Page 29 and 30:
کنش وا و بجتبججرب
- Page 31 and 32:
خدمت پای که هنگامی
- Page 33 and 34:
چیست؟ دربارهی تئا
- Page 35 and 36:
آریستوفان ‐ شهر ب
- Page 37 and 38:
بمتبمماشاچیان ای
- Page 39 and 40:
کوموروفسکا مایا آن:
- Page 41 and 42: رقص در آ کروپولیس ب
- Page 43 and 44: با صدابمیبمم بمتب
- Page 45 and 46: بداههپردازی و سینم
- Page 47 and 48: بازیگری در روانشنا
- Page 49 and 50: هستند قادر بازیگرا
- Page 51 and 52: و دارد اضطراب و سلا
- Page 53 and 54: انگار که احساسی باز
- Page 55 and 56: از یکی دسبىتبىی کیف
- Page 57 and 58: و سن هم دستکم که داش
- Page 59 and 60: فریر دفاع مورد که م
- Page 61 and 62: باشیم!) باید (ما
- Page 63 and 64: خواننده بازیگر، ا
- Page 65 and 66: اما کارهابىیبىی با
- Page 67 and 68: !67
- Page 69 and 70: !69
- Page 71 and 72: مش,,روع,,یت م,,ی ب,,خش
- Page 73 and 74: زن فریاد زد: "میت
- Page 75 and 76: .۵ .۶ ام,,,ا پ,,,درب,,,ز
- Page 77 and 78: خ,,,ودک,,,شی در داس,,,ت
- Page 79 and 80: پ,درم ه,نگام غ,روب ب,
- Page 81 and 82: ب,,ودم از ب,,س ل,,باس
- Page 83 and 84: (ضربه) و او ب,ه دخ
- Page 85 and 86: خز برگشته بFFه قFFلم:
- Page 87 and 88: ب,,,س ک,,,نید، نمیتو
- Page 89 and 90: یه بیضی سیمانی با د
- Page 91: بخشی از من هنوز اون
- Page 95 and 96: س,,,ری م,,,ن را ب,,,ه به
- Page 97 and 98: • بله زن,,جیره ای •
- Page 99 and 100: موضوع ص,ندل,ی چ,رخ,د
- Page 101 and 102: «یک خاطره، یک مو
- Page 103 and 104: گروه تئاتر ا گزیت