25.03.2017 Views

صحنه معاصر - تابستان ۹۵

مجله تخصصی تئاتر - گروه تئاتر اگزیت

مجله تخصصی تئاتر - گروه تئاتر اگزیت

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

.۷<br />

م,,ن ف,,کر میکردم م,,ادرب,,زرگ,,م روح,,یه ای قه,,رم,,ان,,ان,,ه دارد.‏ ب,,ای,,د اینطور میبود ت,,ا اق,,یان,,وس اط,,لس را ب,,پیمای,,د و در ی,,ک شه,,ر<br />

ک,,وچ,,ک در آم,,ری,,کای الت,,ین ب,,دون اینکه زب,,ان,,شان را ب,,دان,,د س,,روس,,ام,,ان ب,,گیرد،‏ س,,ه ب,,چه را در س,,رزم,,ین ج,,دی,,د ب,,زرگ ک,,ند و<br />

مسئولیت زنده نگهداشنت روایات ما را هم به دوش بکشد.‏<br />

ام,,ا روای,,ات چ,,ه ف,,ای,,ده ای دارن,,د وق,,تی ه,,مگی ب,,ه خ,,ودک,,شی م,,نتهی میشون,,د؟ چ,,طور میتوانس,,ت دخ,,ترش را ب,,بیند ک,,ه م,,ورد<br />

ح,,مله ق,,رار میگیرد و هیچکاری ن,,کند؟ ف,,کر میکرد آزار و اذی,,ت م,,توق,,ف میشود؟ م,,توج,,ه ن,,بود ک,,ه م,,ادرم ب,,ه م,,ادرش اح,,تیاج<br />

داشت تا از او دفاع کند؟<br />

مادرم بارها به خودکشی فکر کرده بود.‏ اما سه فرزند داشت.‏ مشکل داستانهای قهرمانانه همینجاست...‏<br />

م,,,ادرب,,,زرگ,,,م ه,,,فت س,,,ال پ,,,یش درگ,,,ذش,,,ت و از آن زم,,,ان ط,,,بق ق,,,راری ن,,,ان,,,وش,,,ته م,,,ن ن,,,وی,,,سنده ی خ,,,ان,,,واده و ن,,,گه دارن,,,ده ی<br />

داستان ها شده ام.‏ اعضای خانواده سراغ من می آیند تا از گذشته بپرسند.‏<br />

ب,ه ه,مین خ,اط,ر م,وق,ع ن,وش,نت از گ,ذش,ته س,راغ م,ادرم میروم ت,ا از درس,تی آن م,طمئن ش,وم.‏ از ه,مین ف,رص,ت اس,تفاده - می<br />

کنم تا از او بپرسم:"هیچ وقت از مادرت پرسیدی که چرا ازت دفاع نمیکرد؟"‏<br />

گ,فت:"م,ن ب,زرگ ش,ده ب,ودم.‏ س,ه ت,ا ب,چه داش,تم.‏ الزم ن,بود اون از م,ن دف,اع ک,نه.‏ ض,مناً‏ ف,کر میکنم ی,ه ق,سمت داس,تان رو<br />

اشتباه فهمیدی."‏<br />

مادرم روایت دیگری از آمدن مادربزرگم به ونزوئال دارد.‏ روایتی که از خاله اش شنیده است.‏<br />

در ای,ن روای,ت،‏ پ,درب,زرگ,م اوک,رای,ن را ت,رک ک,رد ت,ا ب,ه ون,زوئ,ال ب,یای,د.‏ م,ادرب,زرگ,م دی,وان,ه وار ع,اش,ق ی,ک ان,قالب,ی ک,مونیس,ت<br />

ش,ده ب,ود.‏ پ,درش ای,ن راب,طه را اک,یداً‏ م,منوع ک,رد و ک,مونیس,تِ‏ ع,اش,ق،‏ ب,ا ق,لبی شکس,ته ب,ه اس,پان,یا رف,ت ت,ا در ج,نگ داخ,لی<br />

م,,بارزه ک,,ند.‏ ه,,مانجا در ی,,ک ن,,برد کش,,ته ش,,د.‏ پ,,درش ک,,ه از ج,,نگ ق,,ری,,ب ال,,وق,,وع در اروپ,,ا خ,,بردار ش,,ده ب,,ود،‏ م,,ادرب,,زرگ,,م را<br />

مجبور کرد تا به ونزوئال بیاید و با پدربزرگم ازدواج کند.‏<br />

اگ,,ر ای,,ن روای,,ت درس,,ت ب,,اش,,د،‏ اف,,سان,,ه ه,,ای قه,,رم,,ان,,ان,,ه ی م,,ادرب,,زرگ,,م ه,,دف,,ی عمیقتر از آنچه م,,ن در اب,,تدا ت,,صور میکردم<br />

داش,ت.‏ آنها اص,ول رف,تاری ی,ا تعه,د ب,ه س,رک,شی ن,بودن,د.‏ آنها ت,نها آرزوه,ای ی,ک دخ,تر اوک,رای,نی ن,وج,وان س,اک,ن م,ناط,ق<br />

گ,رم,سیری ب,ود.‏ اع,مال قه,رم,ان,ان,ه ای ک,ه میتوانس,ت درب,اره ش,ان خ,یالپردازی ک,ند ام,ا ه,رگ,ز نمیتوانس,ت ج,ام,ه ی ع,مل ب,ه<br />

آن بپوشاند.‏<br />

درسی که در واقع از پدرش آموخت این بود:‏ سازش کن تا زنده بمانی.‏<br />

ش,یرزن داس,تان م,ادرب,زرگ,م درب,اره ی ق,تل ع,ام م,مکن ب,ود زن,ده ب,مان,د اگ,ر س,ازش ک,رده ب,ود.‏ ب,رادرش م,مکن ب,ود دس,تگیر<br />

ش,ود و ح,تی ش,ای,د چ,ند س,ال دی,گر زن,دگ,ی ک,ند اگ,ر آخ,ری,ن گ,لول,ه را ب,ه خ,ودش ش,لیک ن,کرده ب,ود.‏ ام,ا آنها ت,صمیم دی,گری<br />

گرفتند.‏<br />

ای,,ن داس,,تانها راه ن,,اپ,,یموده ب,,ودن,,د.‏ زن,,دگ,,یِ‏ ن,,کرده.‏ ب,,ناب,,رای,,ن،‏ م,,ادرب,,زرگ,,م میتوانس,,ت درب,,اره ی آنها روی,,اپ,,ردازی ک,,ند،‏ ام,,ا<br />

هرگز واقعاً‏ نتوانست به دخترش یاد بدهد که به آنها عمل کند.‏<br />

!76

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!