03.02.2016 Views

خاطره دیدار با امام

1986951

1986951

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

صفحه | 36 شماره | 5 14 بهمن 94<br />

گفتگو<br />

MEHR NEWSAGENCY<br />

حجت االسالم ذوعلم در گفتگو <strong>با</strong> مهر:‏<br />

ت م دن گذشته را ب ازس ازی م ی کن ی م نه اح ی ا/‏ م شکل م ا ال ت قاط ت م دن ی است<br />

تاکید رهبری معظم انقالب در سالهای اخیر بر موضوع تمدن نوین اسالمی <strong>با</strong>عث شده<br />

در طول این سالها بحثهای زیادی در خصوص تشکیل دو<strong>با</strong>ره تمدن اسالمی صورت<br />

گیرد.‏ به مناسبت آغاز هفته علمی تمدن نوین اسالمی مصاحبهای <strong>با</strong> حجت االسالم علی<br />

ذوعلم عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسالمی انجام دادیم و در آن تالش<br />

کردیم <strong>با</strong> بررسی مفاهیم و ماهیت تمدن اسالمی،‏ امکان تشکیل و یا احیای تمدن اسالمی<br />

را مورد ارزیابی قرار دهیم و گامهای رسیدن به آن را احصا کنیم.‏ متن زیر مشروح<br />

مصاحبه مهر <strong>با</strong> وی است.‏<br />

|| بطور کلی مفهوم تمدن چیست<br />

و چه اجزا و عناصری دارد؟<br />

تمدن به معنایی که امروز به کار میرود<br />

به معنای Civilization است که از<br />

کاربرد این واژه از این معنایی که االن اراده<br />

میکنیم شاید حدود ۲۰۰ سال بگذرد،‏ ولی<br />

ق<strong>با</strong>ل در منابع علمی خود ما به عنوان علم<br />

عمران به کار رفته است.‏ مثال ابنخلدون در<br />

مقدمه کتاب خود این بحث را مطرح کرده<br />

و آنچه که از آن برداشت میشود دستیابی<br />

یک جامعه به یک نظم مستقر و منسجم<br />

برای زمینهسازی در جهت تعالی و رشد و<br />

پیشرفت جامعه است.‏<br />

تعریفی که ویل دورانت از تمدن میکند<br />

همین است و میگوید مجموعهای از<br />

نظامات جامعه که زمینه را برای رشد<br />

فرهنگی جامعه فراهم میکند.‏ او تمدن را<br />

مقدمهای برای رشد فرهنگی میداند.‏ البته<br />

هر تمدنی به یک زیربنای فکری نیار دارد<br />

و آن فکر،‏ خودش فرهنگساز می<strong>با</strong>شد.‏<br />

در عین حال که هر تمدنی زیربنای<br />

فکری و فرهنگی دارد <strong>با</strong>ز در یک چرخه<br />

بعدی زمینهساز <strong>با</strong>زتولید و تقویت فرهنگ<br />

میشود.‏<br />

در عین حال مقوم اصلی بحث تمدن سه<br />

عنصر است.‏ یک عنصر مبنای فکری تمدن<br />

است که در یک مبنای نظری تبیین کند<br />

چه غایات و اهدافی برای انسان وجود<br />

دارد و جامعه مطلوب چه جامعهای است<br />

و اساسا معنای زندگی برای انسان چه<br />

چیزی است و چه عناصری زندگی را معنا<br />

میکند.‏ بنابراین یک الیه،‏ الیه فکری<br />

و فلسفی یک تمدن است که حتما یک<br />

تمدن به آن نیاز دارد.‏ دوم بحث نظامات<br />

اجتماعی است که یک تمدن بدون<br />

نظامات اجتماعی اصال شکل نمیگیرد<br />

و وجوه تمایز تمدنها در همین نظامات<br />

آنهاست.‏ نظام حقوقی،‏ تربیتی،‏ سیاسی و...‏<br />

آنهاست ک ه یک تمدن را شکل میدهد.‏<br />

کلیدواژه سوم پیشرفت و رشد است که در<br />

واقع تمدنها بسترساز یک نوع پیشرفت<br />

برای جامعه هستند.‏ حاال اینکه این رشد و<br />

پیشرفت چیست و بر اساس چه مولفههایی<br />

تعریف میشود و سواالتی از این دست،‏<br />

در تمدنهای مختلف پاسخ متفاوتی دارد.‏<br />

وقتی ما از تمدن غرب و یا تمدن شرق<br />

سخن میگوییم یعنی این دو تمدن در<br />

همین سه مقوله <strong>با</strong> هم تفاوت دارند.‏ در<br />

فلسفه فکری،‏ در نظامات اجتماعی و در آن<br />

تلقیای که در پیشرفت اتخاذ میکنند.‏<br />

|| <strong>با</strong> توجه به فرمایش شما تمدن<br />

به عنوان یک نقطه عزیمت برای<br />

پیشرفت مطرح است.‏ از طرفی آیا<br />

نمیتوانیم بگوییم غایت پیشرفت<br />

اسالمی تشکیل تمدن است؟<br />

رابطه این دو چیست؟<br />

اینها <strong>با</strong>ید در اندیشه فلسفی و زیربنای فکری<br />

تمدن تعریف شود که مالک پیشرفت<br />

انسان چیست و انسان دارای چه ظرفیتی<br />

است و اصول حاکم بر زندگی انسان چه<br />

<strong>با</strong>ید <strong>با</strong>شد و بحث اخالقیات چه مبنایی<br />

دارد؟ این سواالت بحثهای فلسفی و<br />

فکری است که تا اینها حل نشده <strong>با</strong>شد<br />

شکلگیری تمدن مقدور نیست.‏<br />

خود تمدن برآیند و برساخته از نظامهایی<br />

است که استقرار پیدا میکنند.‏ یعنی<br />

وقتی ما میگوییم تمدن غرب،‏ غرب را<br />

به مجموعه نظامهای آن اطالق میکنیم.‏<br />

از نظام علمی گرفته تا نظام فرهنگی،‏<br />

اقتصادی،‏ سیاسی،‏ نظام تربیت و نظام<br />

حقوقی و قضایی و...‏ و.‏<br />

اینها تار و پود تمدن هستند ولی خودِ‏<br />

تمدن که برآمده از آن نظامهاست یک<br />

قالب است و یک نمودی از آن فکر است.‏<br />

در واقع نمایش و ظهور و تبلور یک اندیشه<br />

جامع برای زندگی میشود تمدن مبتنی<br />

بر آن تفکر.‏ ولی <strong>با</strong>ید گفت خودِ‏ تمدن از<br />

نظر مقایسه <strong>با</strong> هدف غایی <strong>با</strong>ز یک مقدمه<br />

است.‏ هدف غایی اسالم تمدنسازی<br />

نیست.‏ تمدن سازی یک هدف میانی<br />

است.‏ تمدن اسالمی یک بستر سازی<br />

میکند که آن غایت تفکر اسالمی و<br />

جهانبینی اسالمی اتفاق بیفتد.‏<br />

آن غایت چیست؟ پیشرفت و تعالی انسان،‏<br />

دستیابی به عدالت،‏ دستیابی به اخالق،‏<br />

دستیابی به امنیت و عمران و آ<strong>با</strong>دی و...‏ اینها<br />

غایاتی است که بشر دارد و این تمدن ما<br />

را به این غایت نزدیک میکند.‏ هر زمان<br />

که این غایات بیشتر تحقق پیدا بکنند<br />

بنیانها و تار و پود این تمدن تقویت<br />

میشود.‏ بنابراین یک نوع ارت<strong>با</strong>ط متقابل<br />

بی ن ای ن مق والت وج ود دارد.‏ بعن وان مث ال<br />

اسالم از یک فکر و اندیشه شروع شد و<br />

بعد به تدریج به یک مراتبی از نظامسازی<br />

رسید.‏ آن مرتبه و آن درجه از نظامسازی<br />

خود به خود یک تمدنی را شکل میدهد<br />

و متبلور میکند که زمینه یک پیشرفت<br />

و تعالی در زمینه اهداف و غایات اسالمی<br />

است.‏<br />

آن اهداف و غایات تاثیر متقابلی بر آن<br />

رشد فکری در جامعه میگذارد و آن<br />

نظامسازی ارتقا پیدا میکند.‏ بنابراین<br />

چرخه تمدنسازی یک چرخه ذومراتب<br />

است و یک امر مطلق نیست که اصال<br />

ما بگوییم االن فاقد تمدن اسالمی هستیم<br />

و میخواهیم به تمدن اسالمی برسیم.‏ االن<br />

الیههایی از زندگی ما متاثر از یک نوع<br />

مدنیت اسالمی می<strong>با</strong>شد ولی ما این را<br />

کافی و در حد اعلی و قابل قبول نمیدانیم.‏<br />

لذا به دن<strong>با</strong>ل این هستیم که تمدن اسالمی<br />

و تمدنی کاملتر و متمایزتر از آنچه که<br />

امروز غرب دارد شکل بگیرد.‏<br />

مقوم اصلی بحث تمدن سه عنصر است.‏<br />

یک عنصر مبنای فکری تمدن است؛<br />

دوم بحث نظامات اجتماعی است که یک<br />

تمدن بدون نظامات اجتماعی اصال شکل<br />

نمیگیرد و کلیدواژه سوم پیشرفت و رشد<br />

است<br />

|| برخی قائل به این هستند که<br />

ما مفهومی مانند تشکیل تمدن<br />

اسالمی نداریم و ما <strong>با</strong>ید به دن<strong>با</strong>ل<br />

احیای تمدنی <strong>با</strong>شیم که پایههای<br />

آن توسط پیامبر اکرم)ص(‏ گذاشته<br />

شده است.‏ به نظر شما تشکیل<br />

تمدن صحیح است یا احیای<br />

تمدن؟<br />

تعبیر احیای تمدن اسالمی به این معنا که<br />

آنچه را که ما در گذشته داشتهایم به عینه<br />

ایجاد کنیم تعبیر درستی نیست.‏ بخش<br />

عمده مظاهر و ابعاد تمدنی،‏ ابعاد مادی<br />

زندگی انسانهاست.‏ مثال بعد فناوری،‏ بعد<br />

نظامها و نظامسازی و الگوهایی که ما<br />

در زندگی آنها را مبنا قرار میدهیم،‏ یکی<br />

از الیهها و ابعاد تمدن است.‏ در حقیقت<br />

این مولفهها که تمدنساز هستند،‏ در<br />

گذر زمان بر اساس تجربههای بشری،‏<br />

دریافتهای عمیقتر،‏ بلوغ تربیتی و فکری<br />

و...‏ دچار تحول میشوند.‏<br />

بنابراین نمیشود گفت که ما میخواهیم<br />

تمدن گذشته را احیا کنیم.‏ ولی این<br />

نکته هم درست است که از زمان پیامبر<br />

اکرم این فکر و این نظامسازی شکل<br />

گرفته،‏ استمرار داشته و امروز هم حضور<br />

دارد ولی ما به تعبیری میخواهیم یک<br />

<strong>با</strong>زسازی تمدنی کنیم.‏ یک فرآوری مجدد<br />

از بنمایههای تمدن اسالمی،‏ متناسب <strong>با</strong><br />

اقتضائات زمانه و نیازها و دغدغههای امروز<br />

خودمان بکنیم.‏ آن شکلی که ما از تمدن<br />

اسالمی به دن<strong>با</strong>ل آن هستیم قطعا یک<br />

شکل متفاوت از تمدن گذشته خواهد بود.‏<br />

به همین جهت میتوان به آن تمدن نوین<br />

اسالمی اطالق کرد.‏ یعنی اطالق تمدن<br />

نوین اسالمی از این حیث کامال درست و<br />

قابل دفاع است که آن مظاهر و مجالها و<br />

تبلورهایی که این فکر اسالمی در نظاماتی<br />

که ما میسازیم پیدا میکند،‏ کامال<br />

متفاوت <strong>با</strong> گذشته است.‏<br />

به عنوان مثال غال<strong>با</strong> اینطور فکر میشود<br />

که وقتی ما از معماری اسالمی سخن<br />

میگوییم <strong>با</strong>ید در معماری گذشته اسالمی<br />

متوقف بشویم.‏ تصور میکنیم اگر معماری<br />

خود را بر اساس معماری قرون چهارم<br />

و پنجم و یا نهم و دهم <strong>با</strong>زسازی کردیم<br />

میشود معماری اسالمی.‏ در حالی که<br />

این دیدگاه،‏ دیدگاه درستی نیست.‏ در واقع<br />

آن معماری اسالمی محصول یک فکر و<br />

یک <strong>با</strong>ور و یک خالقیتی بوده که از م<strong>با</strong>نی<br />

اندیشهای اسالم نشات گرفته و معماران ما<br />

در دوره خود آن را ابداع کردهاند.‏<br />

پس امروز هم ما نیازمند ابداع یک<br />

معماری جدید اسالمی هستیم نه <strong>با</strong>زگشت

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!