خاطره دیدار با امام
1986951
1986951
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
صفحه | 58 شماره | 5 14 بهمن 94<br />
یا د د ا شت<br />
MEHR NEWSAGENCY<br />
الف( فرهنگ هر ملّتى محترم است، تا آنجا كه به سعادت<br />
او لطمه اى وارد نكند.<br />
ب( فرهنگ و ملّتى احترام دارد، تا جايى كه مايه ى تضييع<br />
حقوق ملت هاى ديگر ن<strong>با</strong>شد.<br />
فرض كنيد فرهنگ ملتى، سنگ پرستى و گاو پرستى است،<br />
و آن را نشانه اصالت و آثار نياكان خود مى داند، در حالى<br />
كه از نظر خرد بر ضدّ سعادت فرد و اجتماع است، آيا مى<br />
توان چنين مالكى را تحسين كرد و گفت كه رهيدن از<br />
يكتاپرستى و وارد شدن به سنگ پرستى و گاو پرستى، نوعى<br />
آزادى است؟<br />
شگفت اينجاست كه منطق بت پرستان عصر رسول<br />
خدا )ص( در اصرار بر حفظ فرهنگ، و سرسختى در مقابل<br />
تبليغ پيامبر)صلى اهلل عليه وآله وسلم(، همين بود كه مى<br />
گفتند:)إِنّا وَجَدْنا آ<strong>با</strong>ئَنا على أُمّة وإنّا على آثارِهِمْ مُهْتَدون(.<br />
)]۱[(<br />
»ما نياكان خود را بر آيينى يافتيم و ما نيز به پيروى آنان<br />
هدايت يافته ايم«.<br />
قرآن در نقد اين نظريه يادآور مى شود:)أَوَ لَوْ كانَ آ<strong>با</strong>ؤهُ مْ ال<br />
يَعْقِلُون شَ يئاً وَال يَهْتَدُون(.)]۲[(<br />
»آيا اگر پدرانشان چيزى را درك نمى كردند و راه درست را<br />
نمى ى افتند <strong>با</strong>ز شايسته است به دن<strong>با</strong>ل آنها بروند؟«.<br />
مالك سوم گزینش : داورى هاى خرد<br />
عامل سوم، بر خالف دو عامل پيشين، هم عامل علت<br />
گريز از چيزى، و هم محدود كننده ى آزادى است.<br />
چه بسا خرد انسان، او را به گريز از چيزى دعوت كند، ولى از<br />
سوى ديگر، آزادى او را <strong>با</strong> يك رشته قوانين محدود مى سازد.<br />
دو عامل نخست، فقط عامل گريز بودند نه تعيين كننده<br />
ى حدود آزادى، ولى در اين مورد، در حالى كه خرد، علت<br />
گريز انسان از حالتى به حالت ديگر است ولى، گريز او را <strong>با</strong><br />
يك رشته <strong>با</strong>يدها محدود مى سازد. بلكه بيش ترين نقش<br />
خرد، ايجاد محدوديت ها است، و هر فرد آزادى خواه <strong>با</strong>يد<br />
بر داورى خرد را در زمينه محدويت ها بپذيرد.<br />
اصوالً <strong>با</strong>يد ديد آزادى وسيله است يا هدف؛ هرگز نمى توان<br />
گفت آزادى هدف است، زيرا آزادى مطلق <strong>با</strong> نابودى انسان<br />
همسوست و آفرينش انسان <strong>با</strong> يك رشته ى محدوديت ها<br />
عجين مى <strong>با</strong>شد. انسان نمى تواند هر چيزى را بخورد و هر<br />
چيزى را بنوشد و به هر شيوه اى خواست راه برود، وجست<br />
و خيز كند؛ زيرا آفرينش، وجود او را برنامه ريزى كرده، و<br />
براى آن حدّ و حدودى قايل شده است.<br />
آزادى وسيله است نه هدف<br />
از اين رو، آزادى وسيله كمال است؛ زيرا انسان در صورت<br />
آزاد بودن مى تواند استعدادهاى نهان را آشكار سازد و كمال<br />
<strong>با</strong>لقوه را به فعليت برساند و اين همان است كه گفته شد:<br />
آزادى وسيله است نه هدف. در اين صورت مانعى نخواهد<br />
داشت كه عقل و خرد كه چراغى فرا راه انسان است <br />
آزادى مضر را از آزادى مفيد <strong>با</strong>ز شناسد و از اوّلى بپرهيزد و به<br />
دومى رو آورد.<br />
و به ديگر سخن: انسان عاقل، انسانى است كه زندگى<br />
اجتماعى را بر زندگى فردى برترى بخشد و انسان منزوى<br />
كه مى خواهد در بيغوله ها و شكاف كوه ها زندگى كند<br />
مسلّماً از خرد كامل انسانى برخوردار نيست. از طرفى ديگر،<br />
در زندگى اجتماعى حرص و آزادى، فزون طلبى ها، مال<br />
اندوزى ها <strong>با</strong>يد تحت سيطره قرار گيرد، تا بتواند زندگى<br />
را ممكن سازد.<br />
اساس زندگى اجتماعى، احترام به حقوق يكديگر و عدم<br />
تجاوز به حريم ديگران است در غير اين صورت رشته ى<br />
زندگى از هم گسسته و عرصه ى زندگى به صورت يك<br />
جنگل در مى آيد.<br />
از اين بيان نتيجه مى گيريم كه عقل و خرد <strong>با</strong> بررسى<br />
هاى دقيق <strong>با</strong> مشاوره ها و مذاكره ها مى تواند مسير آزادى<br />
و حدّ و حدود آن را مشخصّ كند تا آزادى به صورت يك<br />
پديده دلپذير در آيد.<br />
محدود بودن ديدگاه خرد<br />
اصوالً كسانى كه توانايى خرد را بر درك زي<strong>با</strong>يى و زشتى<br />
رفتارها انكار مى كنند <strong>با</strong> فطرت و يافته هاى درونى خود<br />
به مقابله برخاسته اند، و آنچه در ز<strong>با</strong>ن مى گويند غير آن<br />
اس ت ك ه در دل آنهاس ت، ول ى ب ا وج ود اي ن، <strong>با</strong>ي د اعت راف<br />
نمود كه آگاهى خرد از مصالح و مفاسد كامالً محدود بوده<br />
و در مواردى از درك واقعيات <strong>با</strong>ز مى ماند، در اينجا همان<br />
مسأله لزوم بعثت انبيا پيش مى آيد كه در عين احترام<br />
به خرد، آن را براى تكامل انسان كافى ندانسته و حتماً بر<br />
راهنماى ديگرى به نام »شرع« كه از نقطه مرتفع تر به<br />
زندگى بشر مى نگرد، تأكيد مى كند.<br />
ما <strong>با</strong> تمام احترامى كه براى عقل و خرد مى گذاريم ولى<br />
توانايى آن را در همه ى مراحل زندگى، كافى نمى دانيم؛ زيرا<br />
شعاع درك عقل، آن چنان گسترده نيست كه همه اقيانوس<br />
زندگى را روشن سازد بلكه مى تواند بخشى از آن را روشن<br />
كند، زيرا تمايالت سركشى بر وجود انسان حكومت مى<br />
كند كه عقل و خرد را كم فروغ مى سازد و جلو داورى آن<br />
را مى گيرد. امروز مناديان آزادى، بدترين محدوديت و اسارت<br />
را بر جهان سوم روا مى دارند و آن را خردورزى مى شمارند.<br />
در تاريخ، صدها گواه بر اين توجيهات غير صحيح است<br />
كه يكى را به عنوان نمونه يادآور مى شويم. در سال<br />
۱۹۴۴ ميالدى، ترومن رئيس جمهور)وقت( آمريكا فرمان<br />
بم<strong>با</strong>ران دو شهر ژاپن را صادر كرد و در ظرف چند لحظه<br />
اين دو شهر آن چنان در آتش سوخت كه به يك معنى<br />
از جغرافياى كشور ژاپن حذف شد و ۱۵۰ هزار انسان بى<br />
گناه نابود شدند.<br />
آنگاه كه وى از طرف جامعه ملل مورد <strong>با</strong>زخواست قرار<br />
گرفت، عمل خود را چنين توجيه كرد: »براى كوتاه كردن<br />
جنگ و كم كردن كشتار راهى جز اين نبود و در غير اين<br />
صورت جنگ طوالنى مى شد و افراد زيادترى كشته مى<br />
شدند« او <strong>با</strong> چنين توجيه و استداللى وجدان خود را آرام<br />
ساخت و گروهى را فريب داد در حالى كه همگى مى دانيم<br />
منطق رئيس جمهور يك منطق پوشالى است، اصوالً چرا<br />
جنگ را شروع كرديد كه در كم كردن آن به چنين جنايتى<br />
م<strong>با</strong>درت بورزيد وچه دليلى براى ادامه ى جنگ داشتيد؟<br />
مالك چهارم گزینش :وحى الهى<br />
چهارمين مالكى كه مى تواند تعيين كننده ى حدود آزادى<br />
<strong>با</strong>شد وحى الهى است كه از طريق پيامبران به ما مى رسد.<br />
وحى الهى از جانب آفريدگار انسان است كه مصنوع خود<br />
را بهتر از ديگران مى شناسد و از نيازهاى واقعى و نيازهاى<br />
كاذب او كامالً آگاه مى <strong>با</strong>شد.<br />
خالق انسان در رتبه انسان نيست كه رقيب و مخالف او<br />
<strong>با</strong>شد، بلكه در ساحت برترى قرار دارد كه به انسان از ديدگاه<br />
يك معلّم دلسوز و مهر<strong>با</strong>ن مى نگرد. طبعاً ن<strong>با</strong>يد دستورهاى<br />
او را مخالف آزادى دانست بلكه <strong>با</strong>يد آن را به عنوان تعديل<br />
غرايز سركش تلقّى كرد.<br />
اين كه گاهى گفته مى شود: انسان ميان دو اصل)»آزادى«<br />
و »تكاليف« دينى( مخالف درگير است كه اگر اوّلى را بگيرد<br />
<strong>با</strong>يد دومى را رها كند واگر دومى را برگزيند، آزادى را از دست<br />
داده است. اين نوع نگرش به تعاليم مذهبى نگرشى واقع<br />
بينانه نيست. تعاليم دينى، ساخته و پرداخته ى انسان رقيب<br />
نيست كه به حريم آزادى او تجاوز كند، بلكه اين تعاليم<br />
از جهانى برتر همراه <strong>با</strong> رحمت و مهر<strong>با</strong>نى فرود آمده است.<br />
در اين صورت، ن<strong>با</strong>يد معادله ى رقابتى ميان اين دو برقرار<br />
كرد، بلكه <strong>با</strong>يد هر دو را گرفت. اينجا اگر بخواهيم از مثلى<br />
بهره بگيريم، <strong>با</strong>يد بگوييم: تعاليم دينى از قبيل تربيت پدر<br />
و مادر است كه كودك را از آزادى مطلق <strong>با</strong>ز مى دارد. در<br />
چنين شرايط به فكر كسى نمى رسد كه يا <strong>با</strong>يد كودك<br />
آزاد <strong>با</strong>شد يا فرمان پدر و مادر اجرا گردد. بلكه همگان به<br />
خاطر آگاهى از نياز كودك به تربيت و گستره ى آگاهى پدر<br />
و مادر يك نظر بيش نمى دهند و آن اين كه آزادى كودك<br />
<strong>با</strong>يد در محدوده امر و نهى پدر و مادر صورت <strong>با</strong>شد.<br />
در اينجا حديثى كه از رسول گرامى )ص( در<strong>با</strong>ره ى پيامبران<br />
وارد شده است و <strong>با</strong> گفتار ما تناسب بيشترى دارد نقل<br />
مى كنيم و آن اين كه: »وال بعثَ اهللّ نبيّاً وال رسُ والً حتّى<br />
يَسْ تَكْ مِلَ الْعَقْلَ وَيكونَ عَقْلُهُ أفْضَ لَ مِنْ عُقولِ أُمّته«.)]۳[(<br />
»خداوند هيچ پيامبر و رسولى را برنيانگيخت جز اين كه<br />
خردها را تكميل كند، از اين نظر <strong>با</strong>يد خرد پيامبر <strong>با</strong>التر از<br />
خردهاى امت او <strong>با</strong>شد«.<br />
اصوالً <strong>با</strong>يد هر نوع آزادى طلبى <strong>با</strong> توجّه به واقعيت هاى<br />
وجود انسان <strong>با</strong>شد، و هر نوع بى توجهى به آن واقعيت، كج<br />
انديشى است كه به نتيجه نمى رسد، واقعيت آفرينش<br />
انسان بندگى و وابستگى او به جهان <strong>با</strong>الست، و اين واقعيت<br />
جزو آفرينش اوست و هر كارى انجام دهد بندگى خود را<br />
نمى تواند نسبت به خالق خود منكر شود، چنانچه قرآن<br />
نيز اين انديشه را چنين بيان مى كند:)إِنْ كُلّ مَنْ فِى<br />
السَّ مواتِ وَالَرْضِ إِالّ آتِى الرَّحْ منِ عَبْداً(.)]۴[( »آنچه در آسمان<br />
ها و زمين است بنده ى رحمن )خدا( است«.<br />
در اين صورت، هر نوع طلب آزادى و رهايى از قيد كه در<br />
نقطه مقابل بندگى انسان <strong>با</strong>شد يك نوع تخلّف از واقعيت<br />
به شمار مى رود. گذشته از اين، هرگاه نظرى بر قوانين<br />
اسالم بيفكنيم، درست است كه در وهله ى نخست، آزادى<br />
انسان را محدود مى سازد، ولى آن گاه كه در آثار سازنده اين<br />
قوانين فكر كنيم، خواهيم ديد كه همه ى اين قوانين مايه<br />
پيدايش زندگى اجتماعى سالم است كه در آن همه افراد به<br />
سان اعضاى يك خانواده در كنار هم زندگى مى كنند.<br />
شما دستورات اسالم را در مورد خوردنى ها و نوشيدنى ها در<br />
نظر بگيريد، از آنچه كه نهى كرده دانش امروز ضرر آن را<br />
اث<strong>با</strong>ت نموده و آنچه را كه مجاز شمرده مفيد بودن و الاقل<br />
بى ضرر بودن آن از نظر علمى روشن گشته است.<br />
درست است »روزه« محدوديت خاصى در زندگى انسان<br />
پديد مى آورد ولى همين محدوديت سرچشمه ى يك رشته<br />
آثار سازنده اى است كه در زندگى فردى و اجتماعى انسان<br />
نمايان مى گردد. ما در اين جا در مقام بيان ويژگى هاى<br />
تعاليم فردى و اجتماعى اسالم نيستم، زيرا سخن در <strong>با</strong>ب<br />
آنها به درازا مى كشد، فقط اين نكته را يادآور مى شويم<br />
كه ن<strong>با</strong>يد محدوديت هاى دينى را بر خالف آزادى شمرد<br />
يا دين را رقيب آزادى خواند، بلكه <strong>با</strong>يد تعاليم آن را تعاليم<br />
ولیّ مهر<strong>با</strong>نى انديشيد كه به آزادى كودك و نوجوان بهبودى<br />
خاصّ ى مى بخشد.<br />
چرا غربیها دین را رقیب آزادی می دانند<br />
اگر در ميان برخى از غربيان تعاليم دينى كم رنگ شده و<br />
احياناً دين را رقيب آزادى مى انديشند به خاطر اين است<br />
كه از رابطه ى واقعى بشر <strong>با</strong> خالق، آگاهى صحيح نداشته و<br />
لذا در فكر دين زدايى از جامعه خود هستند و دين را رقيب<br />
بشر و دشمن آزادى معرّفى مى كنند، اين سخن بسان اين<br />
است كه يك كودك ناآگاه از راهنمايى هاى تربيتى والدين<br />
خود، ناراحت شده و احياناً گريه مى كند و خود و مادر را<br />
آزار مى دهد، چه كند، از رابطه واقعى خود <strong>با</strong> مادر ناآگاه<br />
است. امروز افرادى كه سكوالريسم، پلوراليسم و ليبراليسم<br />
و امثال اينها را بر زندگى دينى ترجيح مى دهند و جامعه<br />
را به سوى اين مكتب ها سوق مى دهند دچار دو اشت<strong>با</strong>ه<br />
مى <strong>با</strong>شند:<br />
۱. واقعيت انسان را <strong>با</strong> خدا ناديده انگاشته و احياناً درك نمى كنند.<br />
۲. زندگى به ظاهر زي<strong>با</strong>يى به دست مى آورند امّا در درون<br />
آن، صدها تضاد و بدبختى دامنگير آنها مى شود و گسترش<br />
جنايت ها و انحالل خانواده ها و ذوب شدن عواطف و امثال<br />
آن، نتيجه ى چنين تفكر مادى گرايانه است.<br />
------------------------------------------<br />
پانوشتها؛<br />
]۱[ . زخرف/۲۲.<br />
]۲[ . بقره/۱۷۰.<br />
]۳[ . اصول كافى ۱۳، <strong>با</strong>ب عقل، حديث شماره ۱۱.<br />
]۴[ . مريم/۹۳.