13.02.2017 Views

صدایی ارخاکستر مجموعهء داستان ازقادرمرادی

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

ص د ا ی<br />

ا زخ ا ک س <br />

م ج م و ع ھ ء د ا س ت ا ن<br />

ق ا د ر م را د ی<br />

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -<br />

اصلاً‏ باورنمیکرد.‏ برای خودش ‎7‎م باورکردWی نبود.‏ چھ میکرد؟ دیگرکنایھ ‎7‎ای دیگران براش<br />

لذتبخش نبودند.‏ دیگرنمیخواست ‏ˆشنود کھ ‎7‎م|اراWش با ‏›†ن اسÜ‏×زا آم‎5‎‏‘ی بگوOند:‏<br />

بازآمدمامورصاحب صداقت iار!!‏ «<br />

بھ خیالش میامدکھ سیل نومیدی دیگرتمام قلمروقلب ورواWش رافرا گرفتھ است.‏ میخواست<br />

بگرOد،‏ دلش میخواست زOرtای کnop بیافتدوزارزارPگرOد.‏ میخواست خداحافظی کندواز کnop<br />

عذرPخوا‎7‎د.‏ ازiی؟ نمیداWست.‏ یک مسوولیت گنگ ادا Wشده رو ی شانھ ‎7‎اش سنگیnq میکرد.‏<br />

باردیگرخواˆش یادش آمد.‏ گژدمÖا ودخ‏iی کھ بایداورا نجات میداد.‏ حس کرد گژدمÖا روی<br />

بدWش،‏ زOر لباسÖاش راه م‎5‎وند.‏ ت|ان خورد،‏ لرزOد.‏ با”‏eلھ ازجا برخاست.‏ عرقÖای پ:شان:ش را<br />

پاک کرد.‏ میخواست ازچنگ گژدمÖافرار کند.‏ پردهء iلک‎5‎ن راعقب زد.‏ بھ کوچھ ن‎6‎اه کرد،‏ بھ خانھ<br />

‎7‎ا،‏ بھ سرک،‏ بھ دiاà‏×ا،‏ در چشمÖاش قطره ‎7‎ای اشک حلقھ ‏ˆسRند.‏ خانھ ‎7‎ا،‏ خانھ ‎7‎ا،‏ ازدیدن<br />

خانھ ‎7‎ا،‏ ‎7‎مان دخک زOباروی کھ درخواب دیده بود،‏ پ:ش نظرش مجسم شد.‏ دخک میان<br />

صد‎7‎ا گژدم افتاده بود.‏ دست وtا م‎5‎‏‘دوفرOاد میکشید.‏ ر‎7‎گذران میگذشRند.‏ چاقÖا،‏ لاغر‎7‎ا،‏<br />

زà‏×ا،‏ مرد‎7‎ا،‏ کودiان...‏ ازدحام موتر‎7‎ا و آدمÖا.‏ ‎7‎رکس غرق درسودای خودش.‏ ‎7‎یچ کس خ?‏<br />

نداشت کھ درخانھ ‎7‎اچھ میگذرد؟ ‎7‎یچ کس خ?‏ نداشت کھ پ‎5‎مرد چھ میکشد.‏<br />

دوPاره برگشت برجاش درازکشید.‏ قطره ‎7‎ای اشک راکھ روی رشش چکیده بودند،‏ پاک کرد.‏<br />

چشمÖاش راˆست.‏ گذشتھ ‎7‎اش بھ خاطرش آمدند.‏ ‎7‎مھ اش یک ‏›†ظھ بود.‏ کوچھ،‏ م§‏eد،‏<br />

مکتب،‏ نماز،‏ مامورOت،‏ زن واولاد ‎7‎ا،‏ شعر‎7‎ای حافظ وسعدی،‏ جمع وضرب،‏ منفی وتقسیم،‏<br />

دوسیھ ‎7‎اودف‏‎7‎ا.‏ ایÛ‏×ا ‎7‎مھ ‏ی عمرش بودندکھ مثل یک روزگذشتھ ورفتھ بودند.‏ بھ نظرش<br />

آمدکھ دیروز بود،‏ ‎7‎ا،‏ دیروزاوعقب م‎5‎‏‘‏ مکتب Wشستھ بودوPھ معلمش میگفت:‏<br />

استاد،‏ خیانت است.‏ «<br />

معلم با خشم درحا…„‏ کھ چوکß‏×او م‎7‘5‎ارا م:شکست ومیان بخاری میافگند،‏ گفت:‏<br />

تودیوانھ اس–‏n‏،‏ دیوانھ.‏ «<br />

صادق گفتھ بود:‏<br />

یک روز Wی،‏ یک روزtرسان م:شود.‏ «<br />

‎7‎م:شھ بھ روزی میاندشیدکھ بدiار‎7‎امحاکمھ شوندوtاiی وصداقت ستاش.‏ درکوچھ وPازار،‏ در<br />

دفوشعبھ،‏ ‎7‎یچکس ازن:ش زPان اودرامان نمانده بود.‏ وق–‏n میدیدکھ کnop پارچھ iاغذ س‹یدی<br />

را بß‏×وده سیاه میکند،‏ میگفت:‏<br />

- 108 -<br />

»<br />

»<br />

»<br />

»

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!