13.02.2017 Views

صدایی ارخاکستر مجموعهء داستان ازقادرمرادی

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

ص د ا ی<br />

ا زخ ا ک س <br />

م ج م و ع ھ ء د ا س ت ا ن<br />

ق ا د ر م را د ی<br />

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -<br />

فابرOکھء بزرگ،‏ این ماش‎5‎ن خانھء عظیم،‏ عصارهء این ‎7‎مھ آدمهاراگرفتھ و تفالھء آنهارابھ دور<br />

افگنده است.‏ زOرشعاع آفتاب تاباردیگرک€‏n خو ن،‏ رنگ وجان بگ‎5‎ندوتاباردیگرPرای چرخهای<br />

ماش‎5‎ن آماده شوند،‏ برای عصاره وتفالھ.‏ ازدحام خفقان آوررستورانتها،‏ بوی نوشابھ ‎7‎ای الکو…„‏<br />

وعطر‎7‎ای گوناگون تحرOک کننده،‏ بوی سگرت،‏ دودتmباکو،‏ رقص وtایکو£ی،‏ زم‎5‎ن کو£ی،‏ ا‎7‎‏‘از<br />

نور‎7‎ای سرخ،‏ بنفش وکبود،‏ صدای دم دم وترنگ وجرنگ جاز،‏ صدای جیغ وفرOادوحشRناک یک<br />

مردمودراز با حرiات مÚ‏†ک وجنونزده،‏ یک سUیل دراز زردرنگ لاغر،‏ عصباWی مثل دیوانھء در<br />

زنج‎5‎ کھ نمیداندچھ کند.‏ مثل این کھ میخوا‎7‎د کرهء زم‎5‎ن را بامشتهاش بفشردوعصاره اش را<br />

ببلعد.‏ نمیدانم چرا؟ ‎7‎رPار کھ در‎7‎رجاباچن‎5‎ن ‎²‎‏†نھ ‏ی روPھ روشده ام،‏ بھ خیالم آمده است کھ<br />

او ‏عnq ‎7‎مان آواز خوان جنونزده،‏ ج‎Vال:ست کھ دشمناش اوراخnoü کرده اندوحالاباپا‎7‎اش<br />

زم‎5‎ن رامیکوPد،‏ مشتهاش را گره میکندوPایک خشم جهاWسوز،‏ باد‎7‎ان پرکف وچشمهای ازحدقھ<br />

برآمده،‏ غضUناک فرOاد میکشد کھ:‏<br />

بکشید،‏ بکشید؛ بمباردکنید،‏ آ¬ش بزنید،‏ وOران کنیدکھ دردم چاره ناپذیراست.‏ ‎7‎رPارکھ<br />

ازخودم پرسیده ام کھ من دراین دیار وحشRناک چھ میکنم؟ ناخودآFاه ‎7‎مان زن کو…„‏ بھ یادم<br />

آمده است و آن چھ کھ ‎7‎مان روز جمعھ برایم گفتھ بود:‏<br />

» iی ماندن:ت استم.‏ باز میUیnq کھ ازتو چھ جورمیکنم.‏ «<br />

و بھ خیالم میامدکھ زن کو…„‏ وجادوگراز من انتقامش را گرفتھ است وشاید‎7‎م مرا یامارا ‎7‎مان دیو<br />

قوی ون‎5‎ومندی کھ ‎7‎م:شھ خون این شهرماش‎5‎ن شده رامیمکد،‏ گرفتھ وPھ این دیار ساییده<br />

شده،‏ مکیده شده،‏ دراین تفالھ داWی افگنده است تامن ‎7‎م،‏ تاما‎7‎م ساییده شوOم،‏ مکیده<br />

شوOم.‏ خیال میکردم ‎7‎مان دیوPزرگ وشاید ‎7‎مان زن کو…„‏ ش“‏n درمغزمن،‏ داروی شوق رسیدن<br />

بھ این دیار وحشRناک را تزرOق کرده بود.‏<br />

دیروز صبح کھ ب:ست دقیقھ بھ ده مانده بود،‏ ‏ˆعدازسالها حس کردم کھ ‎¹‎س از مدتهای زOاد<br />

برایم فرصت مناس“‏n برای تنفس،‏ فرصت مناس“‏n برای اندشیدن وOک فرصت محاسبھ باخودم<br />

م:سرشده است.‏ سالهادراندشھء ‎7‎م‎5‎ن فرصت بودم.‏ ‎7‎م:شھ کھ بھ یاد چن‎5‎ن ‏›†ظھ ‏ی<br />

میافتادم،‏ بھ ‏¬عوOقش میافگندم.‏ باشد،‏ برای یک وقت دیگر،‏ باشدبرای ‏ˆعد.‏<br />

‎7‎مان طور کھ روی ‏ˆسم افتاده بودم،‏ صدای ت|انم داد.‏ صدای Wعل اسب،‏ صدای جرنگ<br />

جرنگ زنگولھ ‎7‎ای Fادی،‏ مثل این کھ دستھ ‏ی ازدخ‏iان وزنان سوارPھ Fادی ازکوچھ<br />

میگذشRند.‏ صدای دایره،‏ صدای کف زدن،‏ صدای آواز دخ‏iان:‏<br />

- 159 -<br />

»

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!