صدایی ارخاکستر مجموعهء داستان ازقادرمرادی
این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.
این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.
- TAGS
- sadaai
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
ص د ا ی<br />
ا زخ ا ک س <br />
م ج م و ع ھ ء د ا س ت ا ن<br />
ق ا د ر م را د ی<br />
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -<br />
س5وم، این بلای را کھ بھ بیnq و د7انم ˆستھ اید، بھ چھ درد میخورند؟ من، من زخ€n ،تکھ<br />
تکھ، مغزم آس:ب دیده، 7مھ جایم فòJ... درست است کھ تنها قلبم میRپد. این علامت زنده<br />
بودن من ن:ست. بگذارOد بم5م. مرا ب:ش ازاین عذاب وشکنجھ ند7ید...کوشش نکنیدبا<br />
دوا7او سوزنها مرگ من بھ ¬عوOق بیافتدو ب:شعذاب بکشم. چگونھ شمارا بفهمانم... شما<br />
بھ نظرخودتان در برابر من یک عمل اWساWی و شرافتمندانھ راگوOا انجام مید7ید. درحا…„ کھ<br />
مراشکنجھ مید7ید. ظالمها بروOد، ر7ایم کنیدکھ قلبم بیاستدومن ازاین عذاب دردآور<br />
نجات یابم. بروOد، فکر میکنم زخمیها، درد7ل7‘5ا فرOاد میکنند. بھ آنها کمک کنید، شاید زنم<br />
بتواند گپ بزند. چ5‘ی درموردخانھ بھ شما بگوOد. چ5‘ی درموردحسن، حمیدو جمال...<br />
حسن، حمید، جمال فرOاد بکشید، تا جان دارOد فرOاد بزنید. شاید بالاخره کnop پیدا شود<br />
کھ صدای شمارا ˆشنود.<br />
داک، تمام تلاشهایت £ی فایده اند. این قدر معاینھ، س5وم وسوزن بھ چھ iار میاید. بھ<br />
خیال خودت iارخو£ی راانجام مید „. درحا…„ کھ مراب:ش بھ رنج و عذاب میافگnq. من حس<br />
میکنم کھ قلبم درون س:نھ ام 7نوز میRپدوچشمهایم مانند چشمهای یک آدم مرده، بھ<br />
سقف اتاق خ5ه مانده اند، میب:نند... اگرچھ من نمیتوانم سرم رابچرخانم، مردمک<br />
چشمهایم را 7م نمیتوانم حرک–n بد7م. گوشهایم صدای شمارا م:شنوند. اما شما حق دارOد<br />
بھ خاطر من زحمت بکشید. زOرا قلبم میRپد، زنده ام. iاش میتواWستم دوسھ iلمھ گپ بزنم...<br />
دوسھ iلمھ... ˆعدبم5م. داک، چقدر I§Wھ 7اوiاغذ7اراتھ وPالامیکnq. این پرستار iاردیگری<br />
ندارد. 7رچھ دواست، ب5ن س5وم من م5یزد. یک iاری بکنید کھ بتوانم دوسھ iلمھ گپ بزنم.<br />
درصور¬ی کھ چن5ن iاری ممکن ن:ست، ¹س بگذارOدزود قلبم بیاستد. س5ومهارا قطع کنید.<br />
داک، تو میداWی کھ من چھ حال دارم. من میخواستم زنم را بھ زاش6اه ب?م. بھ سرک عمومی<br />
کھ رسیدیم، راک–n فرود آمد. شاید7م بم طیاره بود. افتادیم روی زم5ن، آغشتھ درخون. من<br />
7مان ›†ظھ دیدم کھ زنم میان خون ت|ان ت|ان میخورد. یک موتر تکnop نزدیک ماآ¬ش<br />
گرفت. من دیدم کھ تکس5ان سÇ„ میکرد تااز5Pن آ¬ش از5Pن تکnop ب5ون شود. و…„ نتواWست،<br />
حت€n در7مان جاسوخت وکباب شد. تکnop سوخت، زنم در5Pن خون دست وtام5‘د. در<br />
آسمان بمها، راکتها، طیاره 7ا. در زم5ن توtها، تانکها، راکتها، بمها قهقهھ کنان بھ حال ما<br />
میخندیدند. ˆعدنمیدانم چھ شد؟ بھ حال کھ آمدم، این جا بودم. داک، چطور<br />
شمارابفهمانم؟ فکرمیکنیدمن زنده خوا7م ماند؟ فکرمیکنیدمن زنده خوا7م ماند؟<br />
- 172 -