صدایی ارخاکستر مجموعهء داستان ازقادرمرادی
این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.
این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.
- TAGS
- sadaai
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
ص د ا ی<br />
ا زخ ا ک س <br />
م ج م و ع ھ ء د ا س ت ا ن<br />
ق ا د ر م را د ی<br />
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -<br />
پ5مردمیداWست کھ حالاترافیک چھ میکند. بازخو‡†ال بود، بازدلش ازمسرت ذوق م5‘د. سوی<br />
تکمھ 7اش دید. بھ شÖرخودش، بھ شÖرتکمھ 7ای رن6ارنگ، ازآرامش فروخفتھ د ردرون تکمھ<br />
7اخوشش آمد. شÖرخودش، شÖرتکمھ 7ای رن6ارنگ. از آرامش فروخفتھ د ردرون تکمھ<br />
7اخوشش آمد. شÖر خودش، شÖرتکمھ 7اش آرام بود. Wی صدای، Wی 7یا7وی، Wی گردی وWی<br />
غباری... دود7م نبود، تکمھ 7امطیع وآرام بھ 7مان جا7ای کھ پ5مردگذاشتھ بود، قرارداشRند.<br />
بھ آà×ا دید ، میخواست آà×ا 7م بھ خوش:ش شرOک شوند، میخواست بھ آà×ا بگوOد:<br />
ن6اه کنید، شروع م:شود... «<br />
چھ شروع م:شود؟ نماش ترافیک، نماش 7رروزی، ترافیک بھ iارش شروع کرده بود:<br />
اوPرادر، ازاین طرف، ازtیاده رو، از پیاده رو! «<br />
امامثل 7رروزر7گذران عصباWی وناراحت بودند. وارخطا وشتابزده راه م5فتند. 7رکnop بھ<br />
7ررا „ کھ دلش میخواست، م5فت. پ5مردخو‡†الشده بود. ذوقزده بھ ترافیک ور7گذران<br />
میدید. باز7م 7مان اشRیاق تماشای این نماش بھ سراغش آمده بود، لذت می?د، حظ می?د.<br />
ترافیک چھ حال داشت؟ حال ˆسیارPد، مثل 7رروزعصباWی شده بود. با ر7گذران دست بھ یخن<br />
بود. ازtیاده رو، ازپیاده رو این حالت ترافیک پ5مردراخنداند. خوشش آمد. مثل 7رروزPدن<br />
فرسودهء پ5مردرالذت دلپذیری لرزاند. 7ا، چھ لذ¬ی. خودش را WسUت بھ ترافیک<br />
خوشبختیافت. خندید، ترافیک مثل یک شاگردتmبل وناiام بھ نظرش آمدوخودش اول نمره.<br />
ترافیک نمیتواWست، پ5مرد میتواWست.<br />
ترافیک مثل 7رروزوامانده، خستھ وکوفتھ، ح5ان ح5ان، شکست خورده وناتوان آمدوÞ×لوی<br />
پ5مرد سرtاWشست. 7ش 7ش کنان عرقÖاش را پاک کرد وگفت:<br />
بابھ، با این مردم چھ کنیم؟ «<br />
پ5مردخندید. روی شانھ 7ای ترافیک بارسنگیnq، سنگیnq میکرد. باری بھ بزرFی یک کوه. خودش<br />
را سبک وآزاداحساس کرد، سبک وآزاد.<br />
ترافیک پرسید:<br />
بابھ، چرامردم قÖر<br />
پ5مردجواب نداد. ن6اه 7ای ترافیک سوی تکمھ 7اراه کشیدند. تکمھ 7ای رن6ارنگ بھ نظرش زOبا<br />
و آرام آمدند. iاش کھ تکمھ ی میبود. بھ پ5مرد دید وگفت:<br />
» بابھ، خوب £ی غم خواس–n؟ «<br />
- 96 -<br />
«<br />
اسRند؟ «<br />
»<br />
»<br />
»<br />
»<br />
»