صدایی ارخاکستر مجموعهء داستان ازقادرمرادی
این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.
این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.
- TAGS
- sadaai
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
ُ<br />
ُ<br />
ُ<br />
ُ<br />
ص د ا ی<br />
ا زخ ا ک س <br />
م ج م و ع ھ ء د ا س ت ا ن<br />
ق ا د ر م را د ی<br />
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -<br />
- 160 -<br />
»<br />
Fلھ بردیم ، برگ Fلھ بردیم، ازخاWی با£ی عروس ، بر گ Fلھ بردیم. «<br />
و£عد صدا7ا گم م:شوند، سکوت، سکوت... صدای دیگری ت|انم مید7د. صدای پت پت بال زدن<br />
کبوتری، صدای شرنگس زنگ پای کبوتر. روی تخت بام خوابیده ام، نیمھ بیدار. نصرودر بام<br />
7مسایھ Fی ماکف7اش راپرواز مید7د. شایدروزجمعھ است، یک روزجمعھ کھ من 7نوز<br />
خوابیده ام، روی تخت بام. نم:شنوی کھ نصروکف7اش راپروازمید7د؟ صدای پت پت بال<br />
زدنهای کبوتران راگوش کن، صدای شرنگ شرنگ زنگولھ 7ای کبوتران را، صدای نصرو...7ای<br />
7وی ، 7وی 7:شت، 7وشت.<br />
آفتاب بلندشده است. نورآفتاب سنگینم ساختھ است. حالاکھ برمیخ5‘م وآن طرف، بھ حوO „<br />
7مسایھء دست راست ن6اه میکنم، میب:نم کھ مادرکیمیا آب گرم میکندبرای رخRشوی. نزدیک<br />
اجاق Wشستھ است. آ¬ش اجاق راپف میکند. چشمهاش ازدود تJ اجاق آب آورده است. درع5ن<br />
حال با عصبان:ت فرOاد م5‘ند، دخش را، کیمیا را:<br />
» فاکولتھ گف–n وازiاروزنده Fی برآمدی. «<br />
اما›†mش باوجود عصبانیRش آمیختھ با نوÙ„ صمیمیت و محبت مادرانھ است. ان6ارمیخوا7دبھ<br />
دیگران، بھ 7مسایھ 7ابگوOدکھ اومادری است کھ دخ7اش را این گونھ دشنام مید7د.<br />
میخوا7دبھ دیگران بگوOد کھ دخش فاکولتھ میخواندو 7م5ن طور 7م5ن خوشبختیهاش را بھ<br />
نوÙ„ بھ رخ دیگران بکشد.<br />
ˆعدن6اه میکنم بھ سمت دیگر، روی حوO „ کیمیارا میب:نم. 7مان لباس لیموی رنگش را پوشیده<br />
است. اومعمولاً درروز7ای جمعھ 7م5ن پ5ا7ن نازک لیموی رنگش رامیپوشید. نمیدانم فهمیده<br />
بود کھ رنگ لیموی رنگ مورد علاقھء من است. شایدمادرم درضمن گپهاش، کنای–n رسانیده<br />
بودوشاید7م 7یچ خ?نداشت. شاید7م فکرمیکردکھ من در روز7ای جمعھ خانھ استم وممکن<br />
ً<br />
اصلامن مورد نظرش نبودم.<br />
در²†ن حوO „ لباسهای شستھ شده راروی طناب 7موار میکرد، آرام وPاخاطرجمع. مثل این کھ<br />
اصلاًصدای مادرش رانم:شنود. شایددرخیال دیگراست، درفکرصنف ودرسهای فاکولتھ اش و<br />
یا7م درخیال ن6اه 7ای پرالتماس ومهر آم5‘ ¹سر 7مسایھ کھ اورا7ر روز تا فاصلھ 7ای دور¬عقیب<br />
میکرد.<br />
مادرمیاید، مراازخواب بیدار میکند:<br />
» آفتاب بلندشده، گنگس م:شوی، خواب ˆس است. «