13.02.2017 Views

صدایی ارخاکستر مجموعهء داستان ازقادرمرادی

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

ص د ا ی<br />

ا زخ ا ک س <br />

م ج م و ع ھ ء د ا س ت ا ن<br />

ق ا د ر م را د ی<br />

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -<br />

»<br />

»<br />

»<br />

گردWش حمایل م:شدند،‏ دید.‏ از ‎7‎مھء آنهابدش آمد.‏ ‎7‎ن‎6‎امی کھ Fادی بر¿شRش ‏ˆستھ م:شد،‏ حق<br />

نداشت بھ دوطرفش بب:ند.‏ ناگزOرPود پ:ش روش ران‎6‎اه کند وPھ سم–‏n برودکھ عیدالله بات|ان<br />

دادن جلو،‏ اورا ر‎7‎نمای میکرد.‏ وق–‏n اورابھ Fادی میUسRند،‏ بھ دوطرف چشمهاش صفحھ ‎7‎ای<br />

راطوری قرار میدادندکھ نمیتواWست دوطرفش را بب:ند.‏ عبدالله „ „ گوOان تازOانھ رابھ ‎7‎وات|ان<br />

میداد.‏ زنگهای اسب جرنگ جرنگ کنان بھ صدا درمیامدند.‏ Fلهای رن‎6‎ارنگ سروگردWش بھ<br />

ا‎7‎‏‘ازم:شدندواسب میدوOد،‏ میدوOد،‏ نفس زنان میدوOد.‏ عبدالله با قمچم‎5‎ن بر¿شRش<br />

م‎5‎‏‘دومیگفت:‏<br />

بدواسبک عزOزم،‏ بدو...‏ نان خوردن آسان ن:ست.‏ «<br />

و£عد بھ کnop کھ سوارFادی میبود،‏ اززنده گ:ش قصھ میکرد:‏<br />

» چھ کنیم؟ زنده Fی ما ‎7‎م مثل ‎7‎م‎5‎ن اسب است.‏ پو…„‏ کھ مالک Fادی برایم مید‎7‎د،نان وچای<br />

سھ وقتم راˆس نمیکند،‏ چھ رسدبھ چرس وچلم...‏ ‎7‎م‎5‎ن اسب ‎7‎م ازمن بود،‏ روزFارPدآمدومن<br />

مجبور شدم کھ اسبم رابھ مالک ‎7‎م‎5‎ن Fادی بفروشم.‏ „، „... «<br />

و£عدآ „ میکشیدومیگفت:‏<br />

اسبم راˆسیاردوست دارم.دلم نم:شودکھ اوراترک کنم.‏ من چاپ انداز بودم وPا ‎7‎م‎5‎ن اسب<br />

بزک·‏no میکردم.افسوس،‏ افسوس،‏ بیا وحالاروزFارمارابب‎5‎ن.‏ Fادی شده ایم،‏ اسب Fادی شده ایم،‏<br />

اسب Fادی.‏ «<br />

این بود فشردهء زنده Fی اسب وعبدالله.‏<br />

اسب با خودش گفت:‏<br />

این ‎7‎م شد زنده Fی.‏ «<br />

وسوسھء n“یe” ‏›†ظھ بھ ‏›†ظھ دردلش جان میگرفت.‏ Fادی بھ نظرش شوم ومنحوس میامد.‏<br />

دلش میخواست دیوانھ شودوFادی راپارچھ پارچھ کند.‏ میخواست ‎7‎مھ چ‎5‎‏‘راترک کندوPھ جای<br />

برودکھ خودش ‎7‎م نمیداWست،‏ کجاست.‏ Fا „ بھ خیالش م‎5‎سیدکھ زماWی درجای دیگری ‎7‎م<br />

زنده Fی کرده است واورا ازآن جا،‏ ازمحل اصل:ش دورکرده اند.‏ میخواست دوPاره بھ ‎7‎مان محل<br />

اص „ زنده گ:ش ب‹یوندد.‏ نمیداWست جای کھ میخواست،‏ کجاست.‏ اما ‎7‎م:شھ آرزو داشت کھ<br />

بھ آن جا برسد.‏<br />

- 40 -

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!