13.02.2017 Views

صدایی ارخاکستر مجموعهء داستان ازقادرمرادی

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

این کتاب در سال 1374 خورشیدی از سوی کتابخانهء دانش در پشاورچاپ شده وشامل بیست وچهارداستان کوتاه میباشد.تهیه کننده پشتی و خطاطی از استاد قمرالدین چشتی با مقدمه یی از حسین فخری داستان نویس ومنتقد کشور.

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

ص د ا ی<br />

ا زخ ا ک س <br />

م ج م و ع ھ ء د ا س ت ا ن<br />

ق ا د ر م را د ی<br />

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -<br />

تحمل ناپذیرم:شدند.‏ گذشت دقایق ناراحت:ش را افزونم:ساخت.‏ اگرگوس‹ند‎7‎ارا پیدانمیکرد،‏<br />

ناگزOرPود کھ فردا ‎7‎م زOر لگد‎7‎ای یولداش بای خردوخم‎5‎ شود.‏<br />

خودش راب:شدرلای شالهای نمناک پیچیدودراز کشید.‏ چشمهاش راˆست تا ‏›†ظھءآرامش<br />

یابند.‏ سرش میچرخیدوکم کم حالت بیهو´‏no براش دست میداد.بھ گوس‹ند‎7‎امیاندشید.‏<br />

دیروزOادش آمد،‏ دیروزجمعھ بود.‏ ‎7‎مھء آن چھ را کھ دیروزواقع شده بود،‏ بھ یادداشت.‏ Wی گرFی<br />

را دیده بودوWی دزدی راکھ گوس‹ند‎7‎ارارPوده باشد.‏ ‎7‎رچندبھ حافظھ اش فشار آورد،‏ نتواWست<br />

بفهمد کھ گوس‹ند‎7‎ا چھ شده اند؟<br />

دیروزOولداش بای دعوت داشت.‏ حاکم اع „ وچند نفردیگرازiاردار‎7‎ای حکوم–‏n رابھ کباب چوtان<br />

دعوت کرده بود.‏ آنها نزدیکهای چاشت بھ ‎²‎‏†را آمدند.‏ چهارتاازگوس‹ند‎7‎ارا کشRند وکباب<br />

کردند.‏ اما دوتای دیگر؟ دوتاازگوس‹ند‎7‎اچھ شدند؟ ازاین نافه€‏n ‏£ی حوصلھ شد.‏ ‎7‎یچ Fاه تصور<br />

نمیکرد کھ زنده Fی این ‎7‎مھ دردوعذاب داشتھ باشد.‏ چهارده سالھ بود و‎7‎نوزگرم<br />

وسردروزFاررانچشیده بودکھ مادرش اورانزدیولداش بای آوردتاiاروکس“‏n یادبگ‎5‎د.‏ چهارسال<br />

م:شدکھ چوtان رمھء ازگوس‹ند‎7‎ای قره ق „ یولداش باید بود.‏ روزاول کھ با گوس‹ند‎7‎اروPھ<br />

روشد،‏ بھ یادقصھ ‎7‎ای مادرش افتاد.‏ قصھء گرگها وگوس‹ند‎7‎ا.‏ تا حال با گرFی روPھ روWشده<br />

بود.‏ تصوOرمغشو´‏no ازاین حیوان درنده درذm7‎ش داشت کھ با قصھ ‎7‎ای مادرش ساختھ شده<br />

بود.‏ ‎7‎م:شھ ازگرگ میسید.‏ ‎7‎م:شھ فکرو‎7‎وشش سوی گرگها بود.‏ میسیدکھ<br />

مباداپیداشوندوگوس‹ند‎7‎ای یولداش بای را از‎7‎م بدرند.‏ ازقصھ ‎7‎ای مادرش فهمیده بود کھ<br />

گرگ حیواWی است مثل سگ کھ دندانهای درازوت‎5‎‏‘وPران دارد و£سیاروح·‏no و درنده است.‏<br />

دیروزPرای کینجھ روز”‏eیب و وحشRناiی بود.‏ یولداش بای ومهمانهاش مثل دیوانھ ‎7‎ا لباسهای<br />

شان راازتن کشیده بودند ‏،جیغ وفرOاد م‎5‎‏‘دند،‏ بھ گوشتها واستخوانهاحملھ می?دند،‏ جامهای<br />

شان را بھ صدادرمیاوردند،‏ جست وخ‎5‎‏‘م‎5‎‏‘دند،‏ میخندیدندوPوتلهای خا…„‏ را بھ ‎7‎رسومیافگندند.‏<br />

بھ گوشتهای کباب شده چنگ م‎5‎‏‘دند وفرOاد میکردند:‏<br />

» واه واه،‏ کباب چوtان،‏ کباب چوtان!‏ «<br />

حاکم اع „ کھ iاملاً‏ بیخود شده بود،‏ قهقهھ کنان میخندید وصدا م‎5‎‏‘د:‏<br />

» ما گرگ اسRیم،‏ ما گرگ اسRیم ومردم گوس‹ند!‏ «<br />

و£عدمثل چهارtایان راه م‎5‎فتندوصدا‎7‎ای n“یe” میکشیدند.‏ گوس‹ند‎7‎ارادر£غل میگرفتند.‏<br />

یولداش بای گوس‹ند‎7‎ارا میبوسیدوفرOاد م‎5‎‏‘د:‏<br />

- 13 -

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!