سه نمایشنامه (اما، مارکس در سوهو، دخترونوس) - تئاتر سیاسی هاوارد زین
ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت
ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت
- TAGS
- howard-zinn
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
٣ بمنبممایشنامه گروه <strong>تئاتر</strong> ا گزیت <strong>هاوارد</strong> <strong>زین</strong><br />
صحنه سبریبرزده<br />
بوفالو، نیویورک. بجتبججمع ببریبرروبىنبىی. موسیقی نظامی.<br />
مجممججری (خارج از صحنه): همھهممشهریان، رئیسجمججممهور ایالات متحدهی آمریکا!<br />
(ارکسبرتبرر شروع به نواخبنتبنن میکند. پرزیدنت ویلیام مککینلی١ به روی سکو میآید.)<br />
مککینلی: همھهممشهریان آمریکابىیبىیِ من… بسیار خوشحالمللمم که <strong>در</strong> این بمنبممایشگاه باشکوه <strong>در</strong> شهر تاربجیبجخی…<br />
(مکث می کند تا به یاد بیاورد) بوفالو حضور داشته باشم. باعث افتخار است که اعلام کنم ملت بزرگ<br />
ما <strong>در</strong> سلامت کامل است. بجتبججارت <strong>در</strong> حال رونق یافبنتبنن است. <strong>در</strong> خارج از کشور، جنگمان با اسپانیا نتاتحیتحج<br />
بسیار رضایتبجببجخشی را به بار آورده است. جنگ همھهممیشه تاسفبار است. اما… کوبا ا کنون دیگر آزاد و<br />
بجتبجحت جمحجممایت ماست. پورتوریکو مال ماست. هاوابىیبىی همھهممچون میوهای رسیده به دامن ما افتاد. مدبىتبىی <strong>در</strong>گبریبرر<br />
این بودم که با فیلیپبنیبنن چه کنیم، بعد به زانو <strong>در</strong>آمدم و به <strong>در</strong>گاه خدا دعا کردم. او هم گفت:«آبهنبهها را<br />
بگبریبرر آقای رئیسجمججممهور. متمدنشان کن، مسیحیشان کن…» برای همھهممبنیبنن…<br />
(صحنه تاریک میشود، صدای تبریبرر شنیده میشود. سکوت.)<br />
(صحنه روشن میشود. خبرببررنگاران با دفبرتبررچه یادداشت به این سو و آن سو میروند. رایتمن با ظاهر<br />
همھهممیشگیاش وارد میشود.)<br />
رایتمن: آقایان، تا چند دقیقهی دیگه ایشون میان.<br />
(اما وارد صحنه میشود. بلافاصله خبرببررنگاران دورش را میگبریبررند.)<br />
خبرببررنگار: خابمنبمم گلدمن، بعد از تبریبرراندازی به رئیسجمججممهور چرا سمشسمما رو بازداشت کردن؟<br />
اما: سمشسمما خبرببررنگارید. خودتون میدونید که پلیس برای بازداشت نیاز به م<strong>در</strong>ک نداره. رئیسجمججممهور به<br />
قتل رسیده بود. دولت همھهممیشه از اینکه دیگری از تا کتیکش استفاده کنه دیوانه میشه. (خونسرد<br />
است و شوخطبعیاش را <strong>در</strong> این ماجرا حفظ میکند.)<br />
!111<br />
William McKinley ١