12.10.2017 Views

سه نمایشنامه (اما، مارکس در سوهو، دخترونوس) - تئاتر سیاسی هاوارد زین

ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت

ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

٣ ‏بمنبممایشنامه گروه <strong>تئاتر</strong> ا گزیت <strong>هاوارد</strong> <strong>زین</strong><br />

اما:‏ <strong>در</strong>وغ به دسمشسممنات شاید.‏ ولىللىی <strong>در</strong>وغ به اونابىیبىی که دوستشون داری،‏ غبریبرر قابل ‏بجببجخششه.‏<br />

رایتمن:‏ ولىللىی ‏همھهممبنیبنن تو رو اینق<strong>در</strong> شگفتانگبریبرز میکنه اما.‏ تو ‏همھهممیشه غبریبررقابل ‏بجببجخشش رو میبجببجخشی.‏<br />

اما:‏ آره بن.‏ من ‏همھهممیشه هر چبریبرزی از طرف تو رو ‏بجببجخشیدهام.‏<br />

‏(از رایتمن رو میگرداند.‏ رایتمن دستانش را به دور او میاندازد و گردنش را میبوسد.)‏<br />

اما:‏ آخ اون دفعهی اولىللىی که بازومو گرفبىتبىی.‏ اونطوری که بازومو گرفبىتبىی!‏ چق<strong>در</strong> عصبابىنبىی بودم!‏ چق<strong>در</strong><br />

هیجانزده بودم!‏ ‏(برمیگردد و بغلش میکند.)‏<br />

رایتمن ‏(به نرمی):‏ من با تو بازی ‏بمنبممیکردم اما.‏ من با تو موندم،‏ سالهللهھای سال.‏<br />

‏(اما خود را جدا می کند.)‏<br />

اما:‏ آره،‏ موندی.‏ یه خط <strong>در</strong>میون.‏ ثابتقدم و با دغلبازی.‏ ‏همھهممیشه کاری میکردی که وقبىتبىی با توام ‏همھهممه<br />

چبریبرز رو فراموش کنم.‏ من بابت خواسبنتبنن تو خجالت میکشیدم و با این حال ‏بمنبممیتونستم دست بردارم.‏<br />

چه <strong>در</strong>وغی!‏ تو ‏بمتبممام آمریکا از استقلال زنها حرف میزبمنبمم و بعد میدوم میام پیش تو.‏ تو کاری<br />

کردی که زندگی ارزش زندگی کردن رو داشته باشه حرومزاده!‏ ‏(خود را به او فشار میدهد و به<br />

موهایش چنگ میزند به طوری که میخواهد او را بیازارد.‏ بعد رهایش میکند.)‏ من باید برم صحبت<br />

کنم.‏ این مسخره است!‏<br />

رایتمن:‏ بعد از سخبرنبررابىنبىی ‏همھهممدیگه رو میبینیم؟<br />

اما:‏ نه.‏ نه امشب،‏ نه هیچ شب دیگه،‏ نه هیچ وقت دیگه.‏<br />

رایتمن:‏ من دلمللمم برات تنگ میشه عشق چشمآبىببىی من.‏<br />

اما:‏ میای میتینگ؟<br />

رایتمن:‏ من بلیت قطار دارم برای شیکا گو.‏ ولىللىی میتوبمنبمم تا فردا صبرببرر کنم ا گه من و تو…‏<br />

‏(اما سرش را تکان میدهد و قصد رفبنتبنن میکند.)‏<br />

رایتمن:‏ خواهش میکنم <strong>اما،</strong>‏ امشب مراقب باش.‏ از ویلسون انتقاد کن.‏ جنگ رو ‏مجممجحکوم کن.‏ ولىللىی<br />

امشب توی ‏جمججممعیت جوونای مشمول سربازی هم هسبنتبنن.‏ ا گه ‏بجتبجحریکشون کبىنبىی که نرن سربازی،‏ دولت<br />

آمادهی پرشه.‏ ما به تو و ساشا احتیاج دار ‏بمیبمم.‏<br />

اما:‏ خداحافظ بن عزیز.‏<br />

!121

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!