12.10.2017 Views

سه نمایشنامه (اما، مارکس در سوهو، دخترونوس) - تئاتر سیاسی هاوارد زین

ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت

ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

٣ ‏بمنبممایشنامه گروه <strong>تئاتر</strong> ا گزیت <strong>هاوارد</strong> <strong>زین</strong><br />

میکبىنبىی.‏ چرا چنبنیبنن کاری لازمه؟ بذار ویلسون قانونش رو امضاء کنه.‏ بذار اونابىیبىی که ‏بمنبممیخوان ‏بجببججنگن،‏<br />

‏بجنبججنگن.‏ چرا ما باید پشت تریبون بایستیم و تشویق کنیم و فشار بیار ‏بمیبمم و مبارزهمون رو تو بوق و کرنا<br />

کنیم؟ برامون تله گذاشبنتبنن اما.‏ <strong>اما،</strong>‏ امشب مراقب باش.‏ به ساشا فکر کن.‏ مگه میتونه یه دوره حبس<br />

دیگه رو هم ‏بجتبجحمل کنه؟<br />

اما:‏ تو به ساشا فکر ‏بمنبممیکبىنبىی.‏ تو به خودت فکر میکبىنبىی.‏<br />

رایتمن:‏ عزیزم،‏ تو از چبریبرز دیگهای ناراحبىتبىی.‏<br />

‏(به سویش میرود،‏ اما رو میگرداند.‏ نامهای از جیبش ببریبررون میآورد.)‏<br />

اما:‏ یه نامه از المللممیدا اسبرپبرری گرفتم.‏<br />

رایتمن:‏ المللممیدا اسبرپبرری…‏ دارم سعی میکنم یادم بیاد…‏<br />

اما:‏ وای بن بیچارهی من چه حافظهی ضعیفی داره!‏ المللممیدا اسبرپبرری.‏ وقبىتبىی رفته بودی پنسیلوانیا سخبرنبررابىنبىی<br />

کبىنبىی دیده بودیش.‏<br />

رایتمن ‏(نا گهان یادش میآید):‏ آهان آره.‏ اون فاحشهی سوسیالیست دابمئبممالحمر تو نیوکبرنبر<strong>زین</strong>گتون.‏<br />

اما ‏(عصبابىنبىی):‏ ‏«فاحشهی سوسیالیست دابمئبممالحمر»؟!‏ ‏همھهمموبىنبىی که خودشو به مردا می فروخت چون چبریبرزی<br />

نداشت که ‏بجببجخوره؟ ‏همھهممون که تو اون شهر کوچیک لعنبىتبىی یه گروه سوسیالیست <strong>در</strong>ست کرد؟<br />

روراستترین آدمی که تاحالا دیدهام؟ گوش کن.‏ ‏(از روی نامه می خواند.)‏ ‏«امای عزیزم،‏ رایتمن<br />

برام خیلی جالبه.‏ اما دیگه نفرستش نیوکبرنبر<strong>زین</strong>گتون.‏ از وقبىتبىی که تو ایستگاه قطار دیدمش یه وحشت<br />

عمیقی ازش دارم.‏ <strong>در</strong>ست از ‏همھهممون جا که موقع راه رفبنتبنن تو خیابون اون طوری بازومو گرفت کاملاً‏<br />

فهمیدم چیکاره است.‏ لطفاً‏ ازش ‏بجببجخواه،‏ به خاطر هدفمون هم که شده،‏ ا گه قراره بره زن گناهکار<br />

دیگهای رو ببینه که داره کمکم باریکهای از نور رو میبینه ‏‐لطفاً‏ ازش ‏بجببجخواه به خاطر انسانیت،‏ به<br />

خاطر خودش و به خاطر زنها‐‏ شروع به صحبت از کردن نکنه.»‏<br />

رایتمن:‏ خیلی واضح مینوی<strong>سه</strong>…‏ راستشو ‏بجببجخوای ‏بمنبممیدوبمنبمم از چی داره حرف میزنه.‏<br />

اما:‏ عجب <strong>در</strong>وغگو ‏بىیبىی هسبىتبىی.‏<br />

رایتمن:‏ مگه هیچوقت انکار کردم؟ ا گه انکار کردم <strong>در</strong>وغ گفتم.‏ چرا یه <strong>در</strong>وغ دیگه به کارنامهی<br />

طولابىنبىی <strong>در</strong>وغهام اضافه کنم؟ آخه چطور کسی میتونه بدون <strong>در</strong>وغ تو این دنیا زندگی کنه؟<br />

!120

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!