سه نمایشنامه (اما، مارکس در سوهو، دخترونوس) - تئاتر سیاسی هاوارد زین
ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت
ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت
- TAGS
- howard-zinn
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
٣ بمنبممایشنامه گروه <strong>تئاتر</strong> ا گزیت <strong>هاوارد</strong> <strong>زین</strong><br />
لوسی: قبل از اینکه یک کلمه حرف بزنیم. وقبىتبىی که تو جل<strong>سه</strong>ی رسیدگی دیدمت که رفبىتبىی تو جایگاه<br />
شاهد. نسبت به همھهممهی اونای دیگه خیلی جوون بودی، خیلی بجنبجحیف. اون مرده از «پست» به طرفم<br />
خم شد…<br />
پائولو: میتوبمنبمم بفهمم!<br />
لوسی (اشارهی پائولو را نادیده میگبریبررد): گفت:«این پائولو ماتئوبىتبىی، جوونترین بجببجچهی نابغه تو برنامهی<br />
فضاییه.»<br />
پائولو (دستش را با بىببىیمجممجحلی تکان میدهد): من به قسمت خبرببررنگارا نگاه کردم ‐صدتا خبرببررنگار. تو تنها<br />
کسی بودی که دیدمش. فکر کردم:«بمنبممیتونه خبرببررنگار باشه.» موهات تا روی شونههات بود. خیلی<br />
دوستداشتبىنبىی و سرحال بودی. مونده بودم تو اوبجنبججا چیکار میکبىنبىی.<br />
لوسی: من خبریبرره شده بودم به تو و یادم رفت یادداشت بردارم، اما وقبىتبىی داشتم مینوشتم کلمه به<br />
کلمه چبریبرزابىیبىی رو که گفته بودی یادم مونده بود. زده بودن به تارتحیتحخ و بعضی از اون سناتورها میخواسبنتبنن<br />
ربطت بدن به اوپنهابمیبممر تا شهادتت رو بىببىیاعتبار کبننبنن. <strong>در</strong>بارهی مجممجخالفت اوپنهابمیبممر با بمببممب هی<strong>در</strong>وژبىنبىی ازت<br />
پرسیدن و تو جواب دادی:«وقبىتبىی بمببممب هی<strong>در</strong>وژبىنبىی وارد جهان شد، معنیش این بود که ق<strong>در</strong>تهای بزرگ<br />
باید برای هولوکاسبىتبىی آماده میشدن که کارهای هیتلر <strong>در</strong> برابرش هیچ بود. هر آدم <strong>در</strong>سبىتبىی باهاش<br />
مجممجخالفت میکرد.» حرف مفت به خرجت بمنبممیرفت.<br />
پائولو: میدونستم که به هر حال از من میگذرن. برای بررسی مبریبرزان تشعشعات به من احتیاج<br />
داشبنتبنن.<br />
لوسی: چبریبرزابىیبىی که گفبىتبىی، با اون شدبىتبىی که گفبىتبىی‐ من حسابىببىی هیجانزده بودم.<br />
پائولو: اما من چی؟ من، یعبىنبىی خودم. برات جذاب بودم؟ منظورم از نظر فبریبرزیکیه.<br />
لوسی: توجه نکردم.<br />
(هر دو میخندند. مشتاقانه یکدیگر را <strong>در</strong> آغوش میگبریبررند.)<br />
لوسی: مضطر بىببىی؟ داری میلرزی.<br />
پائولو: سرده. تو چی؟<br />
لوسی: من داره گرثممممم میشه.<br />
!173