سه نمایشنامه (اما، مارکس در سوهو، دخترونوس) - تئاتر سیاسی هاوارد زین
ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت
ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت
- TAGS
- howard-zinn
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
٣ بمنبممایشنامه گروه <strong>تئاتر</strong> ا گزیت <strong>هاوارد</strong> <strong>زین</strong><br />
رایتمن: توی شیکا گو تو یه لابراتوار تو کالجللجج پزشکی و جراحی کار پیدا کردم. یه روز یه دکبرتبرر مشهور<br />
برای سخبرنبررانیش نیومد. مردم منتظر بودن. من صحبتاش رو قبلاً شنیده بودم. یه روپوش سفید<br />
پوشیدم و هر چی از صحبتاش یادم میومد گفتم.<br />
اما: حتماً مسئولای دانشکده عصبابىنبىی شده بودن.<br />
رایتمن: آره. ولىللىی بهببههم بورسیهی بجتبجحصیلی دادن.<br />
اما: بعد هم دکبرتبرر شدید.<br />
رایتمن: بله، ولىللىی من دانشم رو به پول بمنبممیفروشم. ازش برای مردمی استفاده میکنم که بهببههش نیاز<br />
دارن. اونا هم به من چبریبرزی رو میدن که نیاز دارم.<br />
اما: مجممجحبت؟ وفاداری؟ عشق؟<br />
رایتمن: سمشسمما منو <strong>در</strong>ک میکنید، منم سمشسمما رو <strong>در</strong>ک میکنم.<br />
اما: واقعاً؟<br />
رایتمن: بله. برای همھهممبنیبنن خوشحال شدم که برای سخبرنبررابىنبىی امشبتون کمکی کرده باشم.<br />
اما: ممممممکنه پلیس سالن سمشسمما رو هم ببنده.<br />
رایتمن: من رابطهام با پلیس خوبه.<br />
اما: پس بمنبممیتونه رابطهتون با من خوب باشه.<br />
رایتمن: با جستجوی بسیار یک تفاوت ببنیبننمون پیدا کردهابمیبمم. من به صحبت کردن با همھهممه معتقدم. از<br />
جمججممله پلیس.<br />
اما: مطمئناً میدونید که پلیس چیکار میکنه، با آدمای سمشسمما.<br />
رایتمن: خوب میدوبمنبمم. فکر میکنید من دستگبریبرر نشدهام؟ همھهممبنیبنن هفتهی پیش تو راهپیمابىیبىی بیکاران تو<br />
شیکا گو. یه کم توی پاسگاه کتکم هم زدن.<br />
اما: باز هم با این حال…<br />
رایتمن: پلیس با روسبىپبىیها و دزدهابىیبىی که هر روز باهاشون سروکار دارم فرفىقفىی بمنبممیکنه. آدمای مجممجحرومی که<br />
کاراشون از سر ناچاریه.<br />
اما: توی حرف سمشسمما حقیقت هست. و همھهممبنیبنن طور معصومیت زیاد.<br />
!77