12.10.2017 Views

سه نمایشنامه (اما، مارکس در سوهو، دخترونوس) - تئاتر سیاسی هاوارد زین

ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت

ترجمه شیرین میرزانژاد - گروه تئاتر اگزیت

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

٣ ‏بمنبممایشنامه گروه <strong>تئاتر</strong> ا گزیت <strong>هاوارد</strong> <strong>زین</strong><br />

پائولو:‏ با این منطقت!‏<br />

آرامینتا:‏ چرا خودت از اینا سر <strong>در</strong> ‏بمنبممیآری که منتشرشون کبىنبىی؟<br />

پائولو:‏ من به منابع اونا دسبرتبررسی ندارم.‏<br />

آرامینتا:‏ اینطوری اونا تو رو دارن.‏ تو میشی یکی از منابعشون،‏ ‏همھهممونطور که توی لوسآلاموس بودی.‏<br />

به حرفت گوش نکردن و تو هم احساس بیچارگی میکردی.‏ اصلاً‏ برای چی براشون کار میکردی؟<br />

پائولو:‏ یه کسی باید سطوح ابمیبممبىنبىی رو اعلام میکرد.‏ داشبنتبنن سربازها رو میفرستادن به مناطق آزمایش.‏<br />

من گفتم برشون گردونن.‏ داشبنتبنن برای سربازا افسانه میگفبنتبنن.‏<br />

آرامینتا:‏ اما بعدش میگفبنتبنن:«حالا <strong>در</strong>سته.‏ حالا فاصلهی مناسب رو میدونیم.‏ میتونیم ادامه بدبمیبمم.»‏<br />

تو میتونسبىتبىی راست و مستقیم ‏همھهممون چبریبرزی رو ‏بهببههشون بگی که یه بار به من گفبىتبىی:«هیچ فاصلهی مناسبىببىی<br />

وجود نداره.»‏<br />

پائولو ‏(با خشونت):‏ باید با واقعیت کنار می اومدم.‏ ما ‏بمنبممیتونیم فرار کنیم بر ‏بمیبمم گوابمتبممالا.‏ تو دنیای واقعی<br />

باید با آدمابىیبىی که یه ق<strong>در</strong>بىتبىی دارن ارتباط داشت‐مثل جان لندل.‏<br />

آرامینتا:‏ موقعی که رفته بودم برای روستامون کمک بگبریبررم،‏ آدمابىیبىی مثل اونو تو سفارت آمریکا تو<br />

گوابمتبممالا دیدهام.‏ ارتش داشت مردمو میکشت.‏ ‏همھهممهاش میگفبنتبنن:«ما طرف ‏سمشسمما هستیم».‏ ‏بهببههمون <strong>در</strong>وغ<br />

میگفبنتبنن.‏<br />

پائولو:‏ من میفهمم چی میگی آرامینتا‐‏ اما من جان رو میشناسم.‏<br />

آرامینتا:‏ پس میخوای این کارو بکبىنبىی.‏ چرا ‏بمنبممیتوبىنبىی ‏بهببههشون نه بگی و نقشههاشون رو به ‏همھهممهی دنیا لو<br />

بدی؟ نقشه برای تسلیحات بیشبرتبرر،‏ تسلیحات بیشبرتبرر برای اینکه ‏همھهممهمون رو به کشبنتبنن بدن.‏ چرا ‏بمنبممیتوبىنبىی<br />

اون نقشهها رو برداری بفرسبىتبىی برای روزنامهها؟<br />

پائولو:‏ من قهرمان نیستم آرامینتا.‏<br />

آرامینتا ‏(فریاد میزند):‏ چرا نیسبىتبىی؟ من میخوام پ<strong>در</strong>م قهرمان باشه.‏<br />

پائولو:‏ متاسفم.‏ من مال یه سیارهی دیگه نیستم.‏ من مال ‏همھهممبنیبنن زمینم،‏ مال یه روستای کوچیک ببریبررون<br />

فلورانس،‏ ایتالیا.‏ تو نه،‏ تو توی ونوس به دنیا اومدی.‏<br />

آرامینتا:‏ من زادهی تو هم هستم.‏<br />

!194

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!