12.07.2015 Views

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

صفحه 116از جانب کشاورزان و به ویژه کارگرانچشمگیر بود؛ به همان اندازه بیشتر سرمایهداران بخش اقتصادِ‏ کم تر پیشرفته این جنبشتوده ای را برای دفاع از منافع خاص خویشابزاری کردند.‏اروپا عرصه تنش های همانند در هماندوره بود.‏ بنابر این،‏ شگفتی آور نیست کههیلفردینگ و به ویژه لنین در نوشته هایخود به ترتیب در ۱۹۱۰ و ۱۹۱۶ انحصارها را مشخصه مهم فاز جدید سرمایه داریدر کنار سرمایه مالی معرفی کردند.‏ )۱۳(لنین تأیید می کندکه اگر می بایستامپریالیسم را با یک ویژگی تعریف کرد،‏این همانا ‏»مرتبه انحصاری سرمایه داری«‏خواهد بود.‏تز سرمایه داری انحصاری ، فرو کاستهبه تئوری تمرکز ، به عنوان مرتبه ای ازسرمایه دار ی،‏ قدرت آشکاری دارد.‏ ولیبه عنوان تئوری پایان رقابت یا حتا کاهشآن،‏ امری خطا است.‏ با این همه،‏ این تزدر اندیشه اقتصادی که از آغاز قرن ۲۰ بهمارکس متوسل می شود،‏ رسوخ کرده است.‏یک نمونه تزسرمایه داری انحصاری پُلباران و پُل سوئیزی است.‏ )۱۴( در فرانسهبا تحلیل حزب کمونیستدر باره سرمایه داریانحصاری دولتی آشناییم . )۱۵(در عصر ما فکر و عقیده ها گوناگوناند . با این همه دنبال کردن رشد در قوارهمؤسسه ها،‏ برخی ها شدت رقابت را تصریحمی کنند.‏ویژگی ای از لیبرالیسم نو وجود ندارد کهمربوط به تمرکز و رقابت باشد.‏ گرایشهای پیشین،‏ موسوم به ‏»جهانی شدن«،‏ ورویارویی غول ها در سطح جهانی دنبالمی شوند.‏ یکی از عنصرهای تشکیلدهنده لیبرالیسم نو دگرگونی روند های ضدتراست،‏ پراتیک بیش از قانون گذاری است. روشن نیست که صحبت کردن از شدتیافتن تمرکز ، به رغم افزایش ادغام ها وتملک ها الزم باشد.‏ ما این جا نمونه ایاز اطالع های شمارمند جمع آوری شده بینسنجه های دوره بندی را هر چند که رویهم چیدن دقیق آن ها نا ممکن است،‏ بررسیمی کنیم.‏موج های دراز : انباشت ورشد.‏ دگرگونیفنی و درآمد زایی . چارچوب تحلیلی موجهای دراز از سال های ۱۹۲۰، در انبوهاثرهای نیکوال کندراتیف )۶( بسط دادهشده است.‏ ‏)این نویسنده قیمت ها را بررسیکرد،‏ اما بررسی های مدرن،‏ تحلیل ها رادوباره روی رشد متمرکز کرده اند(.‏ اینمجله هفته شماره 24 خرداد 1390پروبلماتیک به مارکسیست ها به عنوان یکاصالح کننده بینش های فرجام شناسی تحمیلشده است،‏ که در آن انباشت تضاد هایسرمایه داری و بحران های اش شتابان آنرا به خاک می افکند.‏ سرمایه داری به طوردوره ای در بحران های ژرف و دوامدارفرو می رود،‏ اما دوباره جان تازه می گیردو این اگر در نظر گیریم که ۳۰ سال زودگذشته است،‏ به طور سپنجی است.‏این جریان در مارکسیسم معاصر خوب نشانداده شده است.‏ یک چنین گفتار در ارتباطبا سیکل های بلند است که ارنست مندل دربیان آورد.‏ )۱۷( او این تناوب را با فازهایفرازین و فرودین در آمدزایی سرمایه کهبدین ترتیب با جنبه مرکزی تئوری مارکس:‏گرایش به تنزل نرخ سود گره می خورد،‏ربط می دهد.‏ ارتباط با لیبرالیسم نو بسیارقوی است،‏ از آن زمان گذار بین فازهایفرادین و فرودین توسط نویسندگان با روندمالی شدن،‏ )۱۸( با جا به جایی سرمایهگذاری ‏»از سپهر تولید به سپهر مالی«،‏ آنطور که امانوئل والرشتاین )۱۹( در باره آننوشت،‏ پیوند یافته است.‏در لیبرالیسم نو،‏ انحراف مسیرهای مالیمعاصر نمودِ‏ به تحلیل رفتن نیروی فازفرازین است.‏مارکسیست ها آن طور که می توانند آن رادر این بغرنجی واقعی که در آن انباشتورشداز یک سو و تکنیک و درآمدزایی ازسوی دیگر ترکیب می شوند،‏ سمت گیریمی کنند.‏ البته،‏ این یکی از عرصه هاییاست که سهم آن ها بسیار جالب و بدونرقیب ها در اقتصادِ‏ فرمانرواست.‏ )۲۰(رابطه تولید و ساختار های طبقاتی . دورهبندی ها می توانند یا خواهند توانست استواربر دگرگونی رابطه های تولید باشند.‏ مسئلهبه طور اساسی عبارت از دگرگونی شکلها است که درآن مالکیت وسیله های تولیددر بیان می آید.‏ همان طور که یادآور شدیم،‏مارکس دگرگونی های مالکیت سرمایهداری را به طور بسیار دقیق تحلیل می کند.‏او هرگز آن را به روشنی از تعریف مرتبهها نتیجه گیری نمی کند . او از سرمایه داریمالکیت فردی یا خانوادگی به سرمایه داریمی رسد که در آن مالکیت و مدیریت جداشده اند.‏ نمایندگی مالکیت متمرکز در نهادهای مالی و مدیریت به مزدبران سپرده شدهاست.‏ با این همه،‏ مارکس نیاز به دوره بندیرا احساس نمی کند:‏ سرمایه داری به سویکمال خود تحول می یابد.‏ برعکس ما میاندیشیم که این دگرگونی ها ی را بطه هایتولید فازهای به روشنی متمایز را ترسیممی کنند.‏ ممکن است که آن ها یکی از دورهبندی های بسیار مناسب سرمایه داری رامشخص کنند.‏دوره بندی ها هم چنین می توانند با توجهبه ارتباط دقیق یا هم ساختی بین رابطههای تولید و ساختار های طبقاتی استوار بررابطه های طبقاتی در ارتباط تنگاتنگ بادوره پیشین باشند.‏ موضوع تعیین کننده اینجا پیدایش طبقه هایی از کادرها و کارکناناست.‏ این اندیشه،‏ نا مارکسیستی است کهمفهوم سرمایه داری مدیری را که در مرکزآن این طبقه های جدید و جود دارند،‏ سنتدراز در ایاالت متحد به وجود آورده است.‏مارکسیست ها این جا مایه ترس درک شدهاند.‏ ما سرمایه داری معاصر را از انقالبمدیری در پایان قرن ۱۹ و حتا در عصرما به رغم لیبرالیسم نو به عنوان سرمایه– کادریسم توصیف می کنیم . )۲۱( نوواژگی بر پایه مدل اجتماعی – اقتصادیساخته شده است…‏ اگر آن را آرزو میکنیم ، می توان این مفهوم را به رغم تفاوتژرف پروبلماتیک ها با مفهوم سرمایه داریمدیری همانند دانست.‏در تحلیل سرمایه داری معاصر،‏ این سکوتعمدی نسبت به در نظر گرفتن ساختار هایجدید طبقاتی نتیجه های بسیار جدی دارد.‏ما می اندیشیم که درک کردن مفهوم واقعیلیبرالیسم نو خارج از این پروبلماتیکسرمایه-‏ کادریسم نا ممکن است.‏ موضوععبارت از مسئله موازنه قدرت ها بینسرمایه داران و کادر ها است.‏ کادر ها کهمحور سازش اجتماعی نخستین دهه هایپس از جنگ ، اغلب موسوم به سازشکینزی بوده اندکه در آن طبقه سرمایه دارفرمانبردار یا دفع شده اند.‏ این آن چیزیاست که لیبرالیسم نو با تحمیل انضباط جدیدبه مدیران،‏ برتری قدرت مالکان سرمایه رادوباره بر قرار کرده است.‏قدرت های طبقاتی و رقابت های بین المللی .بنابر این،‏ آن چه را که لیبرالیسم نو در زمینهدوره بندی تعریف می کند،‏ از طبیعت دیگراست.‏ لیبرالیسم نو یک پیکر بندی ارتباطهای قدرت درون یک ساختار طبقاتی است،‏نه یک ساختار طبقاتی ویژه یا یک شکلنهادی مالکیت سرمایه؛ این چیزی است کهفرمول هژمونی مالی را با توجه به تعریفیکه پیش از این از مدیریت مالی به دستداده شد،‏ توضیح می دهد.‏ مسئله عبارت ازقدرت و به طور متناسب درآمد بخش باالییطبقه سرمایه دار در ارتباط برتر آن با نهادهای مالی است.‏ این فرمانروایی اتحادها رادر برخورد با باالی سلسله مراتب مدیراندر ایاالت متحد نفی نمی کند.‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!