دÙÙ Ù ÙÛÚ©Ù ÙÙسÙرد٠- Ketab Farsi
دÙÙ Ù ÙÛÚ©Ù ÙÙسÙرد٠- Ketab Farsi
دÙÙ Ù ÙÛÚ©Ù ÙÙسÙرد٠- Ketab Farsi
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
فرهنگ و ادبیاتاز زبان ِ برگ…صفحه 180باغ را گفتم: باغ!باغ ای همهمه ی قصه ی گیسوی تو سبزخنده ات خنده ی گلگون سحرگرمی ات،گرمی آغوش ِ بهار،غزل ات، زمزمه ی برگ و نسیم،وهم وحشی بهاران اتابر !خوشه ی تاک ِ بلند تخورشید!سیب سرخ اتمهتاب!باغای گریه طو النی و زردای به جانت همه بغض پاییز !ریزش ِ برگ و گل ات بارانیهق هق ات در د ل شب توفانیهستی من بیتو،می دانی،که دراین تیره شب ظلمانیدیر گاهی ستکه بازیچه ی دست باد است.بی تو در معبر باد و بو راندر بهارانی تاراج شده؛سوگوارم د یر یست.از خزانی که نشسته ست به جاناز زمستان غم آجین زمان ،اشکبارم دیریست.مجله هفته شماره 24 خرداد 1390برزین آذرمهرای جدا از من و دایم با منبی تو،هر روز و شب من ماتم !زین دریچه که به تنگی دل ِ تنگ من ا ستسخنی با دل ِ محنت زدهام داشته باش!مرهمی نهتو بر این زخم گر انشبچراغی به رهم گیر در این بی راهیکه شبم تاریک است،ره بیهمسفر مکوره رهی باریک است،که نه مشتی و نه پشتی با منیله در مهلکه هایی که خطر نزدیک است.سالیان رفته زچنگعمر کاهیده ودر باد شکفته گل یا دو به تاریکی شبمی زند پرسش تلخی به جانم فریاد :چه شد آن غرش توفنده چه شد؟آن دم گرم ِ بهارنده چه شد؟سختی فصل زمستا ن تا کیتاب باید آورد؟سرد ، چون کوه، نشستن بر جا ،دل به یک معجزه بستن بی جا ،کی بود چاره ی کارکی کند پا ی ز زنجیر رها !چشمه ای بود اگر جو شنده ،غرشی توفنده ،ز چه افتا د ز شوربه کدامین حیلت باز در افتاد به بند؟چاره گر بود اگر چالش و چاالکی مابختک ِلَخت کن ِ این دورانز چه بگرفت چنین اش در چنگ؟باغای گریه طوالنی و زردجاودانه پائیز!ای تمام بدنت سوخته از زخم تبرای به دوش ات شبح قحطی و خشکسالیهاسخن ازهمهمه ی مبهم ِ برگان تو نیستسخن از ویرانی ستسخن ازآفت و طاعون ِ سیه سالی هاست.آفتابت اگر امروز ندارد رنگی،شاخههایت اگر از برگ تهی ست،تن و جانت اگر از الله ی پر پر رنگین،مرغکانت اگر از دار ستم حلق آویز،باغبانی ت نمانده ست اگرچاره جو و دلسوز،همه اینهاآیاحاصل کژ بینیدر تمیز راه از چاه نبود؟یا فرو افتادن ،به سیه دام ِ بتی از حیل آگاه نبود؟به کجا داری رو