12.07.2015 Views

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

صفحه 174هزینهی نگهداری باال دارند و سوختمصرفیشان نیز در صورت توسعهی همهجانبهی اتوماسیون فرایند تولید و طبیعتاً‏هزینههای بنگاه اقتصادی باال میرود.‏ لذامکانیزاسیون تولید اقتصادی جامعه،‏ برایصرفه جویی در پرداخت دستمزد و به کارگرفتن کارگر،‏ تا یک سطح معینی میتواندتداوم یابد و قطعا پس از یک نقطهی بهینه،‏این اتوماسیون در نظام سرمایه داری بازدهنزولی خواهد داشت ‏)در کنار آن،‏ بحث رشدروزافزون هزینههای سوخت و مواد اولیهیتجدید ناپذیر نیز مطرح است(.‏ ضمن اینکههرچه تکنولوژی پیچیدهتر شود،‏ به نیرویکار ماهرتر و به تبع آن با سطح دستمزدباالتر نیاز است.‏از کسانی که انقالب دانایی و انقالباطالعات را باعث ایجاد برخی تعدیالتدر قطب بندی جوامع می دانند،‏ باید سوالشود که اگر صنعتزدایی،‏ بدون در نظرگرفتن تقسیم کار جهانی،‏ در مقیاسی جهانشمول رخ میداد ‏)و نه فقط در غرب کهسطح دستمزدها تا این حد رشد کرده(‏ در آنصورت اوضاع از چه قرار بود؟بر خالف ادعای صاحبنطران لیبرالدموکرات و نهادگرا،‏ اتفاق خاصی نیفتادهو گسترش تکنولوژی در زمان مارکسنیز به نسبت زمان خود شتابان بوده استو در این تحلیل اقتصادی،‏ رشد فناوریهاجایگاه اساسیای ندارد.‏ بلکه مسئلهی اصلیبر سر شرایط توازن بین نرخ سود و نرخدستمزد حقیقی در اقتصاد است و در اینبین،‏ تکنولوژی تنها عاملی حاشیهای استکه تنها میتواند ارزش اضافی نسبی رابه نفع سرمایهدار ‏)اگر طبقهی کارگر ازطریق نهادهایش دخالتگری نکند(‏ افزایشدهد.‏ قطعاً‏ با ارائهی نمونهی ‏»استیو جابز«‏و عالقهی برخی از مردم دنیا به او بهعنوان یک نابغه،‏ نمیتوان سازمان عظیماقتصادی،‏ اجتماعی،‏ سیاسی سرمایهداریمتأخر را توضیح داد و توجیه کرد و ازشرایط کارگرانی که محصوالت شرکت اورا در سراسر جهان مونتاژ و بستهبندی وتوزیع میکنند،‏ چیزی نگفت.‏مسئله بر سر اختالف انواع کار نیست.‏مسئله بر سر پیوستگی انواع رشتههایصنعت با انواع کار است.‏ نمیتوان امیدداشت که ماشینیزه کردن یک صنعت واتوماسیون،‏ باعث شود که یک صنعت،‏نیاز خود را به نیروی کار از دست بدهد.‏ضمن اینکه همهی سرمایه داران جهان بیلگیتس و استیو جابز نیستند.‏ سرمایه دارانعرب و صاحبان کارتلهای نفتی در سراسرجهان و رابرت مرداکها و سرمایه دارانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390مافیایی شرقی و مثالً‏ شخصی مثل دیکچنی و جورج بوش،‏ بعید به نظر میرسدکه بتوان لفظ نابغه را برایشان استفاده کرد!‏درضمن این سوال وجود دارد که آیا تمامابتکارات و فناوری های به کار رفته درتولیدات شرکت اپل یا مایکروسافت،‏ ناشیاز ابتکار و مدیریت شخص بیل گیتس یااستیو جابز است؟ یعنی عقل مطلقی باالیسر نشسته است و باقی کارمندان و کارکنانو مزدبگیران …!به نظر نمیرسد این تصور نولیبرالهایایرانی برای کارکنان این شرکتها چندانخوشایند باشد.‏ درست است که سرمایهداریامکان شکوفایی استعدادهای انسانی راتا حدی بیش از گذشته فراهم آورده است.‏اما این فردگرایی افراطی،‏ ناشی از تحلیلتقلیلگرایانه از جامعه است.‏چنین رویکرد تقلیلگرایانه و غیرتاریخیایموجب میشود ایشان مسئلهی افرایشدستمزد را به صورت مجرد و بدونتوجه به میزان بهرهوری و ساعات کارو همچنین بدون در نظر گرفتن چگونگیتوزیع ثروت جامعه و کیفیت نابرابری تحلیلکنند.‏ در مقالهی ‏»منطق استثمار«‏ با ارائهینمودارهایی،‏ توضیحات الزم در این زمینهداده شده بود که گویا ایشان صالح ندانسته انداشارهای به آن مطالب داشته باشند!‏ رویکردغیرتاریخی ایشان نیز موجب شده استتوسعهی مناطق و کشورهای گوناگون جهانرا به صورت منفک و مستقل از هم بررسیکند.‏ در صورتی که به تعبیر سمیر امین،‏توسعه یافتگی و توسعهی توسعه نیافتگی،‏دو روی یک سکه و دارای ارتباط ارگانیکبا یکدیگر میباشند.‏آقای طبیبیان که از فروشگاههای زنجیرهای‏»وال مارت«‏ تمجید میکنند،‏ باید در نظرداشته باشند که شانس،‏ در قمارخانهیبازار،‏ چیز مهمی است و همه چیز بهدایرهی مهارت بستگی ندارد.‏ مخصوصااقتصادهایی که از جایی به نام ‏»والاستریت«‏ بهره مند میشوند.‏ دیدن بازندهگان نظام بازار که همگی آنها را نمیتوان فاقد ضریب هوشی و قدرت مدیریتدانست نیز،‏ بد نیست.‏ همچنین ایشان الزماست اندکی از رویکرد تقلیلگرایانه‏ و مجردنگر خویش فاصله گرفته و به تولیدکنندگانواقعی محصوالت این شرکتها و شرایطزندگی آنها،‏ که عمدتاً‏ در کشورهایپیرامونی هستند نیز عنایتی داشته باشند تابیشتر متوجه سرچشمهی ارزانیِ‏ کاالی اینشرکتها شوند.‏بحث ما در اساس،‏ کمتر به ‏»افراد«‏ سرمایهدار نظر دارد.‏ نظریات ما،‏ برخالف مکتباتریش و یا نهاییون و کالسیکهای جدیدو سایرین،‏ ریشه در نظرات رفتارشناختی‏)که بعداً‏ بی اعتبار بودن آنها ثابت شد(‏ندارد.‏ بحث بر سر افزایش وسعت دید وافق نگاه اجتماعی و رویکرد ساختاریاست.‏ بررسیهای فردی و مصداقی ‏،کهنمیتوان بر اساس آن حکم عمومی صادرکرد،‏ عاملی است که باعث میشود اندیشهیطرفداران بازار آزاد با داروینیسم اجتماعیگره بخورد.‏ سرمایهداری عاقل متولد نشدهاست؛ بلکه مقاومتهای گوناگون بر سرراه سرمایهداری بود که تا حدی او را سرعقل آورد تا بتواند به حیات خود ادامه دهد؛وگرنه نتایج این نوع نگاه به انسان و جامعه،‏شاید جهان را به نابودی میکشاند.‏سخن آخر …هم آقای طبیبیان و هم آقای غنینژاد و نیلیو در نهایت آقای قوچانی و همفکران شان،‏یک اشتباه تاریخی دارند.‏ باز کردن ایناشتباه،‏ خود مقالهای مفصل با ارائهی اسنادو فاکتهای متعدد و بحث و نظر ورزیطوالنی میطلبد.‏ اما به صورت مختصراشاره ای به این اشتباه تحلیلی میکنیم که باوجود تذکرات سایر دوستان در این مورد،‏گویا این بحث هنوز به طور دقیق توضیحداده نشده است.‏آقای طبیبیان مانند سایر دوستان خود،‏بار دیگر مقالهی خود را با یادی از رژیمهای کره شمالی،‏ استالین،‏ مائو و دیگرانپایان میدهد.‏ سایر نویسندگان مهرنامه نیزدر مقاالت متعدد خود،‏ به حکومتهاییاز این دست لقب ‏»سوسیالیستی«‏ میدهندو در راس همه،‏ هوشنگ ماهرویان،‏ کرهشمالی موروثی را ‏»حکومت مارکسیستی«‏مینامد.‏‏»لودویگ فون میزس«‏ اقتصاددانراستگرا و طرفدار بازار آزاد،‏ در یکیاز اولین انتقادات خود از سوسیالیسم،‏ یکمدل مشخص را پیش فرض قرار داد و آنمدل،‏ برنامهریزی مرکزی دولت در اقتصادبود.‏ به تعبیری،‏ او اقتصاد دولتی موردنظر السال را مقابل بازار آزاد قرار داد.‏به دلیل شکستی که در انقالب روسیه پیشآمد،‏ شوروی بیش از پیش به سمت ساختارسرمایهداری دولتی حرکت کرد،‏ یعنی همانروابط تولید کارمزدی در غالب رفتار یکدولت به مثابه یک بنگاه انحصاری بزرگ.‏این دولتها از هر لحاظی با تئوریهایمارکسی در تضاد بودند.‏ از نقض آزادیبیان و اجرای حکم اعدام گرفته تا عدمرعایت تعادل بین شاخههای تولید تا ایجاد

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!