صحنه معاصر - ویژه نامه هنر و سرمایه
صحنه معاصر ویژه نامه هنر و سرمایه الن وودز، مرداخای پیرگوت، جک الیور، روپرت اوشی ترجمه گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد بهار نود و هفت
صحنه معاصر
ویژه نامه هنر و سرمایه
الن وودز، مرداخای پیرگوت، جک الیور، روپرت اوشی
ترجمه گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد
بهار نود و هفت
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
<strong>صحنه</strong> <strong>معاصر</strong> گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت <strong>و</strong>یژه <strong>نامه</strong> هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>سرمایه</strong><br />
بگذارید لحللححظه ای به این تعصب اجمحجممقانه ی طبقه ی مت<strong>و</strong>سط بازگردبمیبمم که [می گ<strong>و</strong>ید] ت<strong>و</strong>ده ها به<br />
فرهنگ علاقمند نیستند. تا حد مشخصی فکر می کنم قدری حقیقت در این گفته <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.<br />
چرا که ت<strong>و</strong>ده ها احساس می کنند فرهنگ ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی ابجنبجحصار طبقه ی حا کم است <strong>و</strong> برای ما نیست.<br />
چبریبرزی بیگانه است، به مردم عادی تعلق ندارد. بله ، این فکر <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد. <strong>و</strong> این گاه منجر به<br />
عدم پذیرش هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ از س<strong>و</strong>ی مردم عادی می ش<strong>و</strong>د. بله درست است، اما این درباره ی<br />
سیاست هم درست است. معم<strong>و</strong>لاً ت<strong>و</strong>ده ها علاقه ای به سیاست نشان بمنبممی دهند، بجتبجحت شرایط<br />
عادی جامعه ی طبقابىتبىی، ت<strong>و</strong>ده ها مسائل مهم را به کس دیگری می سپارند: عض<strong>و</strong> ش<strong>و</strong>رای مجممجحلی،<br />
مسئ<strong>و</strong>ل سندیکا، عض<strong>و</strong> پارلمللممان <strong>و</strong> غبریبرره.<br />
پس هنگامی که می گ<strong>و</strong>ییم ت<strong>و</strong>ده ها به فرهنگ علاقه ندارند، همھهممه ی آبجنبجچه می گ<strong>و</strong>ییم این است که<br />
بجتبجحت شرایط عادی جامعه ی طبقابىتبىی ت<strong>و</strong>ده ها فکر کردن به ط<strong>و</strong>ر کلی را به شخص دیگری<br />
می سپارند. اما همھهممان ط<strong>و</strong>ر که تر<strong>و</strong>تسکی ت<strong>و</strong>ضیح می دهد، ج<strong>و</strong>هره ی انقلاب دقیقاً این است که<br />
ت<strong>و</strong>ده ی عظیم زنان <strong>و</strong> مردان شر<strong>و</strong>ع به شرکت در سیاست می کنند. آبهنبهها شر<strong>و</strong>ع به تغیبریبرر می کنند،<br />
خ<strong>و</strong>د را تا سطح انسان های <strong>و</strong>اقعی بالا می کشند، کشف می کنند که نیازها <strong>و</strong> علائقی دارند که<br />
پیش تر بر آن <strong>و</strong>اقف نب<strong>و</strong>دند؛ که ذهبىنبىی دارند، شخصیبىتبىی دارند، کرامت انسابىنبىی دارند، ر<strong>و</strong>ح دارند.<br />
بمتبممام این ها در انقلاب پدیدار می ش<strong>و</strong>د.<br />
میگل هرناندز به جبهه رفت تا اشعار انقلابىببىی اش را برای سربازان جمججممه<strong>و</strong>ری خ<strong>و</strong>اه در سنگرها<br />
بجببجخ<strong>و</strong>اند. ا<strong>و</strong> همھهممه جا با ش<strong>و</strong>فىقفىی فرا<strong>و</strong>ان از س<strong>و</strong>ی کارگران <strong>و</strong> دهقانان ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> می شد. علاقه به فرهنگ در<br />
قلب <strong>و</strong> ذهن ت<strong>و</strong>ده ها حض<strong>و</strong>ر دارد، اما به دست این جامعه ی طبقابىتبىی ناعادلانه <strong>و</strong> <strong>و</strong>حشی سرک<strong>و</strong>ب <strong>و</strong><br />
خرد شده است. <strong>و</strong> یک گرایش مارکسیسبىتبىی حقیقی باید مت<strong>و</strong>جه این م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع باشد، باید مت<strong>و</strong>جه<br />
اهمھهممیت آن باشیم <strong>و</strong> آن را گرامی بدار بمیبمم.<br />
بازتاب انقلاب را به شکلی پیچیده در چبریبرزهابىیبىی چ<strong>و</strong>ن س<strong>و</strong>ررئالیسم می یابیم. جنبش دادائیسم<br />
در همھهممان زمان جنبش س<strong>و</strong>ررئالیسم را در حد<strong>و</strong>د جنگ جهابىنبىی ا<strong>و</strong>ل پیش بیبىنبىی کرده ب<strong>و</strong>د، خص<strong>و</strong>صاً<br />
در آلمللممان که تبىنبىی چند از هبرنبررمندان <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>یسندگان برجسته ش<strong>و</strong>رشی علیه میلیتاریسم <strong>و</strong><br />
<strong>سرمایه</strong> داری برپا کرده ب<strong>و</strong>دند. آبهنبهها آثاری برجسته خلق کردند، مشخصاً کسابىنبىی چ<strong>و</strong>ن<br />
ج<strong>و</strong>رگر<strong>و</strong>زکرت <strong>و</strong>ایل٦٧ ، برت<strong>و</strong>لت برشت٦٨ را در ذهن دارم. د<strong>و</strong> نفر اخبریبرر با همھهممکاری یکدیگر<br />
!70<br />
Kurt Weil ٦٧<br />
Berthold Brecht ٦٨