صحنه معاصر بهار ۹۶
مجله تخصصی تئاتر - گروه تئاتر اگزیت
مجله تخصصی تئاتر - گروه تئاتر اگزیت
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
<strong>صحنه</strong> <strong>معاصر</strong> گروه تئاتر ا گزیت بهببههار ٩۶<br />
میشود. من دو بار به دادگاه احضار و جر بمیبممه شدم، چرا که به بازیگرابمنبمم اجازه داده بودم خارج از مبنتبنن تایید شده<br />
بازی کنند. من همھهممیشه به بازیگرابمنبمم که آموزش دیده بودند که انعطافپذیر باشند و ذهنشان آماده باشد، اجازه میدادم<br />
که در اجرا بداههپردازی کنند. و البته همھهممچنان که کارگاه بمنبممایش در حال تولید برخی از درخشانترین آثار تئاتری در<br />
لندن بود، ما بدون دریافت بودجه از شورای هبرنبرر به سخبىتبىی ادامهی حیات میدادبمیبمم.<br />
اما سمشسمما علبریبررغم بمتبممام مشکلات و دشواریها ادامه دادید؟<br />
لیتلوود: معلوم است! سالهای فوقالعادهای بود و ما هم کاری را که میخواستیم ابجنبججام دادبمیبمم: تئاتر. تئاتر هیچ چبریبرز<br />
بمنبممیخواهد مگر شور و حرارت و اشتیاق! من در دوران خودم با افراد بزرگ زیادی کار کردم. بمتبمماشا گران حاشیهی<br />
غر بىببىی کمکم به تئاتر رویال کوچ کردند، بمنبممایشها به سالنهای اصلی رفت و مدت طولابىنبىی بر روی <strong>صحنه</strong> ماند، بازیگرابىنبىی<br />
که با توان و ظرفیت بالا پرورش داده بودم مورد توجه قرار میگرفتند و کارهای قابل قبولىللىی به آبهنبهها پیشنهاد میشد که<br />
پول خو بىببىی هم داشت. این همھهممان نقطهای بود که شروع کردبمیبمم به از هم پاشیدن! بازیگرابىنبىی چون هری ه . کوربت،<br />
ویکتور اسپینبىتبىی، باربارا ویندزور، یوتا جویس و بسیاری دیگر به تلویزیون و سینما رفتند و من دیدم که گروهم کمکم<br />
دارد متلاشی میشود. من هنوز درگبریبرر پروژههای بسیاری بودم، در مدرسهی تابستابىنبىی در انگلیس و تونس به کودکان<br />
درس میدادم، به آفریقا رفتم تا با ووله سوینکا [م: Wole Soyinka شاعر و بمنبممایشنامهنویس نیجریهای، برندهی<br />
جایزه نوبل ادبیات در سال ١٩٨۶] فیلمی بسازم، اما سرابجنبججام از اینکه مقامات بالادست از بجتبجخصیص بودجه طفره<br />
میرفتند یا دابمئبمماً امروز و فردا میکردند خسته و سرخورده شدم. بعد از همھهممهی اینها مرگ جری در سال ١٩٧۵ ضربهی<br />
بهنبههابىیبىی بود! من از سالها جنگ با تشکیلات حا کم خسته و افسرده بودم و بدون جری قدرت ادامه نداشتم. بالاخره به<br />
پاریس رفتم و آبجنبججا من را به عنوان قهرمان تئاتر با آغوش باز پذیرفتند و دیگر هرگز بازنگشتم. این هم داستان<br />
دیگری دارد.<br />
آیا مطلب دیگری هست که بجببجخواهید اضافه کنید؟<br />
لیتلوود: منظورتان این است که ا گر به آن دوران برمیگشتم باز هم همھهممبنیبنن کار را میکردم؟ آیا تغیبریبرری ابجیبججاد میکرد؟<br />
آیا من تغیبریبرری ابجیبججاد کردم؟ من میبینم که تئاترهای کوچک و کارگردانهای بااستعداد همھهممچنان مشغول دستوپا<br />
زدنند، دست کم در همھهممبنیبنن کشور، کشوری که تئاترهای بزرگش بِراحبىتبىی میتوانند از پس خودشان بر بیایند، و با این حال<br />
بودجهها و کمکهای مالىللىی هنگفت دریافت میکنند و با توجه به بجنبجحوهی عملکرد امروز اجتماع و وضعیت سیاسی موجود.<br />
اما بله! بله، ا گر برگردم، حتماً باز هم همھهممبنیبنن کار را میکنم!<br />
ممممممنوبمنبمم جون! فکر می کنم بىببىیادبىببىی است ا گر ببرپبررسم که آیا برنامهای برای آینده دارید...<br />
لیتلوود: البته! امشب من و جری و بارون فیلیپ دو روچیلد (از اعضای خاندان بزرگ، ثروبمتبممند و مشهور "روچیلد") با<br />
برشت دیدار میکنیم! من خیلی سرم شلوغ است!<br />
برشت؟ حسودیام شد!<br />
لیتلوود: [میخندد] زودتر از آبجنبجچه که فکرش را بکنید به اینجا میرسید.<br />
!70