اï»ï»ïºï»§ïº´ïºïºÙ Ù ïïºØ±ï»ï»¤ïºÙ - ketab farsi
اï»ï»ïºï»§ïº´ïºïºÙ Ù ïïºØ±ï»ï»¤ïºÙ - ketab farsi
اï»ï»ïºï»§ïº´ïºïºÙ Ù ïïºØ±ï»ï»¤ïºÙ - ketab farsi
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
□ ٦٠ افغانستان و پارلمان<br />
آانون مطالعات و پژوهش هاي افغانستان<br />
شاه بابا تا وقت نادر شاه ادامه داشت. نادر شاه وقتي آشته شد، ظاهر شاه ١٩ ساله بود و در زير ستم آاآا هاي خود<br />
بزرگ شده مي رفت. روحاً وي يك شخص پژمرده، ناتوان و بي جرئت و ترسو بار آمد. حدود ١٧ سال يك آاآايش<br />
و ١٠ سال هم آاآاي ديگرش حكومت آردند. در تمام اين مدت براي وي مجال اظهار نظر را ندادند. تا اينكه رفته<br />
رفته آلان شد و آاآا هايش فرتوت و ناتوان. وي در عمق انديشه اش و بخاطر ماهيت رژيم، در اين فكر بود آه در<br />
آنارش قوت ديگر را نبايد بگذارد رشد آند. تا اينكه رفته رفته پرده ايكه بر سر وي سايه انداخته بود در زمان شاه<br />
محمود خان آم آم پاره شد و در حوالي دههء دموآراسي آاملا دريده گرديد.<br />
داآتر يوسف خان آه به تازگي از اروپا آمده بود، بحيث يك شخص قابل اعتماد و يكي از آدم هاي فهميده افغانستان<br />
در آابينه بود. وي –حتي به سفارش سردار محمد داود خان- پُست صدارت را برايش داد و وظيفهء گستردن چادر<br />
دموآراسي را برايش محول آرد. اين چادر قانون اساسي ١٩۶۴ بود آه با تمام تفاصيل تدوين شد. اما در ساحهء<br />
تطبيق آمده نتوانست. به عقيدهء من به غير از يك ماده يعني ماده ٢۴–آه سلطنت را بطور قطعي در فاميل نادر شاه<br />
موروثي ساخت- باقي تمام دروازه هاي ديگر را بسته آرد، حتي به شمول بچه هاي آاآا. وقتي دموآراسي مي گويي<br />
و همه حق مساوي دارند؛ داود خان يك انسان بود، بچهء آاآايت بود، چطور حق وي را ضايع ميكني؟ بر اساس<br />
همان قانون اساسي آسي اين حق را ندارد. من در آن زمان والي بودم، اما حتي يك مادهء ديگر قانون اساسي در<br />
ساحهء تطبيق نيامد.<br />
البته انتخابات آمد، اما به شكلي در دههء دموآراسي آمد آه غبار –آه تمام زندگي خود را وقف آزادي و مردم داري<br />
و مبارزه با جهل و دآتاتوري آرد-وقتي از روشن ترين ناحيهء آابل يعني شهرنو آانديد شد. در برابرش يك زن<br />
قرار داشت بنام خانم رقيه ابوبكر خواهر مير محمد صديق فرهنگ و سيد قاسم رشتيا آه غبار را در انتخابات<br />
شكست مي دهد. ميوند وال با تمام شهرت و شناخت خود، از غزني آانديد شد و يكي از روحانيون ما آنجا مي رود و<br />
يك شاگرد سماواتچي را در برابرش استاده ميكند و آن شاگرد سماواتچي انتخابات را مي برد. به همين ترتيب داآتر<br />
يوسف خان رأي اعتماد از پارلمان مي گيرد. من آاملا در جريان آن حادثهء سوم عقرب بودم. من نزديك منار<br />
عبدالوآيل خان استاده بودم. بچه گك هاي رحمان بابا و خوشحال خان در دهن منار عبدالوآيل خان موتر داآتر<br />
يوسف خان را استاده آردند. يكي از آنها جيغ مي زد و ميگفت آه تو چي آردي آه صدراعظم مي شوي؟! داآتر<br />
يوسف خان از موتر برآمد و جواب داد آه بچيم، من همينقدر آرده ام آه تو مي تواني همين پرسان را بكني! مردم<br />
چك چك آردند و وي با موتر رفت. اما سه روز بعد ظاهر شاه نگران شد آه مبادا سلطنت من به خطر بيفتد و از<br />
راديو اعلان آردند آه داآتر يوسف خان به خاطر مريضي استعفاء آرد! البته دسايس ديگر را هم مي گويند اما من<br />
باورم نمي شود؛ مثل توطئه هاي چپ يا ببرك(آارمل). البته مظاهرات بود و دموآراسي نيز اجازهء آنرا مي داد.<br />
خدا بيامرزد خليلي صاحب را آه مصاحب ظاهر شاه بود. ايشان در پارلمان يك حالي را انداخته بودند و با داد و<br />
فرياد خواهان استعفاي داآتر يوسف خان بخاطر ناتواني در اداره شدند. من در آنروز در داخل پارلمان بودم. به هر<br />
حال بعدها، من از استاد خليلي مرحوم سوال آردم آه استاد، شما مصاحب ظاهر شاه بوديد و داآتر يوسف خان<br />
انتخاب ظاهر شاه بود؛ در آلتور عنعنوي ما نمي گنجد آه مصاحب ظاهر شاه عليه انتخاب ظاهر شاه اعتراض بكند<br />
آنهم در صحن مجلس پارلمان. استاد جواب دادند آه دموآراسي بود. جريانات دوام داشت تا اينكه بعد از داآتر<br />
يوسف خان، ميوند وال صدراعظم شد. من هم خودم شاهد جريانات بودم و هم خواهرم –خانم آبري نورزايي اولين<br />
وزير زن در آابينه هاي افغانستان- در جريان مسايل آابينه قرار داشت. در زمان صدارت ميوند وال، من در<br />
قضاوت، داآتر صاحب فاضلي در تقنين و آقاي حقوقي در سارنوالي با داآتر صاحب طبيبي آه در وزارت عدليه<br />
بودند آار ها را پيش مي برديم. ميوند وال شديدا به آار پرداخت. وي چراغ بدست، بدنبال انسان هاي آاري مي<br />
گشت. ميوند وال شاليزي را از وزارت داخله آشيد و معاون خود مقرر آرد. ظاهر شاه برايش گفت آه همين<br />
اعتمادي هم بد آدمي نيست؛ يعني او را هم معاونت بساز. ميوند وال اعتمادي را هم معاون خود مقرر آرد. ميوند<br />
وال آابينهء خود را تغيير داد و تنها دو وزير محمد زايي را آه در آابينه داشت، برآنار آرد. بنا بر قصهء خود<br />
ميوند وال؛ ظاهر شاه وي را خواست و برايش گفت آه صدراعظم صاحب وقتي آدم نوآر مي گيرد، برايش مي<br />
گويد آه باغ را پاك آند، گل ها و چمن ها را بزند،اما ديگر حق ندارد آه آوچ و چوآي خانه را تبديل آند و بجاي<br />
ميز بگذارد؛ يعني من ترا اينقدر صلاحيت نداده بودم. بهر حال ميوند وال هم مريض شد! و بخارج رفت. ظاهر شاه<br />
طبيبي صاحب را خواست و برايش گفت آه جوانهاي مثل شما بايد آار آنند و مملكت را پيش ببرند. طبيبي وقتي به<br />
وزارت آمد از خوشحالي در آالايش جاي نمي شد آه من صدراعظم مي شوم. طبيبي من و آقاي حقوقي را خواست<br />
و گفت آه من از وزارت عدليه استعفاء مي دهم. من گفتم به لحاظ خدا اينكار را نكنيد، آار ها آم آم پيش مي روند.<br />
در قوه اجراييه شما هستيد، پارلمان بدست ماست و... طبيبي خدا بيامرز گفت آه ني بچيم پنج سال را من نمي توانم<br />
طاقت بياورم. ظاهر شاه به وي قول داده بود آه مثل تو يك جوان براي افغانستان بكار است. بعد از آن شاليزي هم<br />
استعفا آرد. به هر حال، ميوند وال مريض شد و به امريكا رفت و آقاي يفتلي را گفت آه تا مراجعت وي معاون<br />
صدارت باشد. اما برايش گفته شد آه ميوند وال صاحب بهترين وقت است آه استعفا آنيد. مجبور شد ميوند وال آه<br />
استعفا آند. حوادث بعد از ميوند وال و رويكار آمدن اعتمادي و غيره زياد دلچسب نيست. اما حادثهء سوم عقرب از