. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
اولین قرار من، بکی می گفت اولین قرار من زمانی بوده که در قصر شام خوردم اما من این را قبول نداشتم. امشب مابیرون می رفتیم : شاید با هم فیلم می دیدیم، کمی گلؾ بازی می کردیم و در مؽازه شرلی سودا می نوشیدیم. تمام بعد ازظهر را صرؾ حرؾ زدن با بکی ، پیش بینی اینکه او مرا به کجا می برد ،چه چیزی بپوشم و چه موقعی او مرا میبوسد کردم. به شدت هیجان زده بودم و تمام راه تا انجا را دویدم. الکساندر را کنار دروازه اهنین مالقات کردم. اگرمادرم می فهمید که من با کسی که در قصر شبح زده زندگی می کرد قرار گزاشته ام متعجب می شد. نمی توانستم حتیتصورش را بکنم که او به در خانه ما می اید و پدرم از او سواالتی درباره تنیس و نقشه هایش برای اینده و دانشگاه میپرسد. پس من باید رومئوی خودم را در بالکن مالقات می کردم و او اینجا بود، تکیه داده به دروازه اهنین، در شلوارجین و کت چرمی سیاه رنگش به شدت سکسی شده بود و یک کوله پشتی سیاه را نگه داشته بود. پرسیدم:"میخوایم بریم پیاده روی؟""نه قراره بریم پیک نیک""تو این ساعت؟""وقت بهتری سراغ داری؟"با لبخندی سرم را تکان دادم. هیچ نظری درباره جایی که الکساندر می خواست من را ببرد نداشتم اما می توانستم اثر راهرفتن دست در دست ما دو تن را بر کل دالس ویل تصور کنم. در حالی که به دیوار نوشته اشاره می کردم گفتم:"این اذیتت نمی کنه؟"الکساندر شانه ای باال اندراخت"جیمسون می خواست روشو رنگ کنه اما من نزاشتم. شعار یه مرد افتخار مرد دیگه ایه"او دست من را گرفت و بدون هیچ گونه اشاره به نقشه ای که برای امشب داشت مرا به سمت پایین خیابان برد. من تازمانی که ملیونها مایل راه بود و ما از هم جدا نبودیم به این چیزها اهمیت نمی دادم. ما دم در گورستان دالس ویل متوقؾشدیم. او گفت:"رسیدیم"من هیچ وقت سر یک قرار نرفته بودم و حتی کمتر از ان یک قرار در گورستان داشتم. ناریخ گورستان دالس ویلمربوط به سالهای میالدی بود. مطمئنم ان زمان دالس ویل به شکل یک شهر کوچک با لباس فروشی، سالون،بازرگانان، قماربازها ، و ان ویکتوریایی های چکمه پوش ساکن در ان بوده است. پرسیدم:1811"تمام قرارهاتو اینجا می زاری؟""می ترسی؟""وقتی بچه بودم اینجا رو به عنوان جای بازیم انتخاب کرده بودم. اما فقط در طی روز""این قبرستون احتماال زنده ترین جای این شهره"111 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .