12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

در روز تولد شانزده سالگی ام خانواده ای که شایع شد خون اشام هستند به قصر باالی تپه بنسون هیل نقل مکانکردند.‏.3افسانه قصر چیزی شبیه به این بود:‏این قصر توسط یک بارونس رومانیایی ساخته شده بود که کشورش را بعد از اینکه دهقانها بر علیه او شورش کردهبودند و شوهر و بیشتر فامیلش کشته شده بودند ترک کرده بود.‏ بارونس در باالی بنسون هیل خانه ای درست شبیه بهقصر اروپایی اش ساخت،‏ با تمام جزئیاتش به جز اجساد مردم.‏او به دلیل وحشت از مردم به تنهایی با خدمتکارانش زندگی می کرد.‏ وقتی که او مرد من یک کودک بودم و هرگزاو را مالقات نکردم،‏ اگرچه من از مقبره او در گورستان به عنوان جایی برای بازی استفاده می کردم.‏ مردم میگفتند او پشت پنجره طبقه فوقانی قصرش می نشسته و به ماه و ستاره ها خیره می شده است و حتی حاال هم زمانیکه ماه کامل است اگر شما از زاویه درستی نگاه کنید می توانید روح او را ببینید که از پشت پنجره به اسمان خیرهشده،‏ اما من هیچ وقت او را ندیدم.‏همیشه در مورد قصر شایعاتی بود.‏ شایعه شده بود که در انجا یک بانوی ساحر رومانیایی که به جادوی سیاه عالقهمند بود و از دالس ویل متنفر بود)دختر باهوشی بوده(‏ و هیچ گاه از قصر بیرون نمی امده زندگی می کند.‏کاخ روی تپه بنسون هیل با ان طرح مدل قدیمی اش به نظر من فوق العاده بود اما برای هر کس دیگری یک منظرهزشت به حساب می امد.‏ پدرم می گفت به این خاطر بود که این مکان میراث یک مرده است.‏ بکی می گفت چونانجا روح زده است و من فکر می کردم به این خاطر است که زنهای اینجا از گرد و خاک هم وحشت دارند.‏البته من همیشه مجذوب کاخ بودم.‏ انجا قصر خانه رویایی من در خوابهایم بود و من شبهای زیادی را به امید دیدنیک روح به باالی تپه رفتم.‏ اما در حقیقت من فقط یک بار به داخل ان رفتم و ان زمانی بود که من دوازده سالهبودم.‏ امیدوار بودم که بتوانم مرمتش کنم و انرا به خانه بازی خودم تبدیل کنم و بر روی درش عالمت ورود پسرکودن ممنوع را نصب کنم.‏ یک شب من از باالی دروازه اهنین گذشتم و راه مارپیچی را که به باالی تپه ختم می شدرا طی کردم.‏قصر واقعا با شکوه بود،‏ با شاخه های درخت انگور که مثل رد اشک به سمت پایین سرازیر بودند.‏ تکه های رنگ،‏سفالهای سقؾ خرد شده،‏ و شبحی از پنجره شیروانی.‏ درب ورودی مانند گودزیال بود،‏ بلند و قدرتمند و البته قفلشده.‏ من به ارامی اطراؾ ساختمان چرخی زدم.‏ همه پنجره ها با حفاظهای فوالدی بسته شده بودند اما باالخره منیک حفاظ لق شده را روی پنجره ای کنار دیوار و بر روی سطح زمین پیدا کردم.‏ داشتم سعی می کردم تا تخته هایحفاظ را از جا بیرون بیاورم که صدایی شنیدم.‏پشت چند بوته مخفی شدم و مخفیانه به چند دبیرستانی که معلوم بود حسابی مست کرده اند و یکیشان ترسیده بود نگاهکردم.‏‏_یاال جک،‏ ما همگی این کار رو انجام دادیم.‏انها دروغ می گفتند،‏ داشتند پسری را که یک لباس بیس بال پوشیده بود را به سمت قصر هل می دادند.‏16 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!