. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
"اون قبال تراکتور سوار نشده، فکر می کنی اون اینو به همه دخترا میگه؟""نه، فکر می کنم منظورش واقعا همونه"مت درست همان طوری که ترور را صدا می زد گفت:"زود باش بکی"من گفتم:"یه دقیقه دیگه اونجام"وقتی که الکساندر با موهای صاؾ به عقب شانه شده و دندانهای خون اشامی تقلبی اش در حالی که شنل پوشیده بود ازپله کان پایین امد من در حال کمک کردن به جیمسون بودم تا اخرین کیسه زباله های مهمانی را دور بریزد. من گفتم:"خون اشام رویایی من""او مرا در تاالر ورودی نزدیک تر کشید و گفت:"تو امشب سعی کردی که منو نجاتبدی، تا ابد ازت ممنونم"با لبخندی گفتم:"تا ابد""امیدوارم بطونم یه روزی لطفت رو جبران کنم"زمانی که گردنم را گاز گرفت خندیدم و بعد ناله کردم که:"نمی خوام برم، اما بکی منتظرمه"پرسیدم:"فردا می بینمنت؟ توی همون زمان خفاشی و توی همون کانال خفاشی؟"او تا درب مرا همراهی کرد و به شوخی با دندانهای خون اشامی اش گازی از گردن من گرفت. خندیدم و سعی کردم تادندانهای خون اشامی را از دهانش بیرون بیاورم"او با تعجب گفت:"اخ"" نباید اونا رو می چسبوندی"او پرسید:"راون، تو که دیگه خون اشام ها رو باور نداری مگه نه؟"149 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .