. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
"شوخیت گرفته؟ اون بی نظیر بود، من همیشه منتظر کسی بودم که به اندازه نصؾ اون با حال باشه""خوب پس حاال تو به شایعه ها اعتقاد داری؟"" می دونم که به نظر دیوونه وار می رسه اما فکر می کنم احتماال درسته، نشونه های زیادی وجود داره، تصویردراکوال، شمعها، عینکهای افتابی، اینه های پوشونده شده، شجره نامه خانوادگی"بکی اضافه کرد:"مادره به سیر الرژی داره، و اونها فقط توی شب دیده می شن. ""و در مورد زمینشون چی؟ خون اشامها همیشه کثافتها رو از کشور خودشون میارن"او شوخی کرد:"میخوای به سی ان ان زنگ بزنی؟""هنوز نه، من به دالئل بیشتری احتیاج دارم.""ممکنه این به این معنا باشه که الزمه دفعات بیشتری از اون دروازه رد بشی؟"من دوباره شروع به تاب خوردن کردم. انی رایس را به یاد اوردم، برام استوکر، بال لوگسی، گرسنگی، پسران گمشده، وتمام ان هنر پیشه هایی که تمام دنیا را با لبخند خارق العاده و موهای سیاه به عقب شانه خودشان تسخیر کرده بودند.باالخره گفتم:"نه این ماجرا اصال تو رو درگیر خودش نمی کنه، "او اهی از سر اسودگی کشید و گفت:"فقط یه راه برای ثابت کرئنش هست درسته؟"من شوخی کردم:"و اون وقت ما می تونیم به اون فروشنده های شایعه بگیم که که شایعاتشون رو به خوبی تموم کنن. اون وقت فرشتههای وحشی می تونن در ارامش بخوابن. چه روز باشه چه شب""خوب، تو می خوای چی کار کنی؟ ببینی که به یه خفاش تبدیل میشه؟""نه، من میخوام ببینم که من به یه خفاش تبدیل میشم"" تو. نمی تونی با نگاهکردن به اون به خفاش تبدیل بشی""من می خوام کاری بیشتر از نگاه کردن اون انجام بدم، تنها یه راه برای ثابت کردن اینکه اون واقعا یه خون اشامهوجود داره ""خوب؟"75 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .