. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
"متاسفم که دیر کردم"اعتراؾ کردم:"منتظر پرستار بچه بودم""تو بچه داری؟!""نه ، یه برادر"او با خنده ای از روی خجالت که چهره اش را به زندگی بر گرداند گفت:"درسته"او از ترور هم دوست داشتنی تر به نظر می رسید و اصال خود خواه نبود، بلکه بیشتر مانند پرنده ای زخمی بود که بهمراقبت نیاز دارد. طوری که انگار تمام عمرش را در یک سیاه چال زندگی کرده است و این اولین بار است که یکانسان می بیند. انگار او با مالقات و انتخاب کلمات برای گفتگو مشکل داشت. طوری که انگار انتظار نداشت هیچ وقتبه انها جواب داده شود. عذر خواهانه گفت:"متاسفم که تو رو منتظر نگه داشتم،می خواستم برات اینا رو بیارم""او خجوالنه پنج شاخه گل وحشی را از پشتش بیرون اورد و به سمت من گرفت، گل؟ امکان ندارد. به طور کامل تحتتاثیر قرار گرفته بودم."اونا برای منن؟"مثل این بود که همه چیز با حرکت اهسته حرکت می کرد، من گلها را از دستانشلمس کردم. حلقه عنکبوتی نظرم را به خودش جلب کرد.گرفتم و در همین حین دستانش را هم" قبال هیچ وقت گل از کسی هدیه نگرفته بودم. اینا زیبا ترین گالیی هستن که تا حاال دیدم""او در حالی که به پایین و به چکمه هایش نگاه می کرد گفت:"تو بیشتر از صد تا دوست پسر داری، باورم نمیشه که اونها تا حاال به تو گل نداده باشن"به جای اینکه ساکت شوم بهتر بود حرفی می زدم:"وقتی سیزده سالم شد مادر بزرگم برام یه دسته گل الله زرد رنگ ،توی یه جعبه پالستیکی برام فرستاد. من هیچ وقتاز صدها دوست پسرم گل نگرفتم چون هیچ وقت یکی شونم نداشتم"او با لحنی عجیب جواب داد"گلهای از طرؾ مادر بزرگ خیلی مخصوصا""اما چرا پنج تا؟""یکی برای هر باری که تورو دیدم"84 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .