12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

او بلند و الؼر بود،‏ پوست صورت و دستهایش مثل برؾ سفید رنگ بود و یک لباس رسمی تیره پوشیده بود.‏ او هیچمویی نداشت.‏ نه مثل اینکه موهایش ریخته باشد بلکه شبیه به اینکه او هیچ وقت مویی نداشته باشد و چشمان هیوالیی اشسبز رنگ بود،‏ من عاشقش بودم.‏ او در حالی که به دقت مرا نگاه می کرد با لحجه ای خارجی گفت:‏‏"ما دیگه اب نبات نداریم خانوم"‏‏"واقعا؟ اما باید یه چیزی باقی مونده باشه،‏ یکم شیرینی با کره بادوم زمینی؟ یه تیکه تست؟"‏او در را باز کرد،نه بیشتر از اندازه الزم،‏ من نمی توانستم هیچ چیزی را در پشت او ببینم.‏ داخل قصر چه شکلی بود؟انها از اخرین باری که من چهار سال قبل انرا دیده بودم چه تؽییراتی در ان داده بودند؟ این ‏"ما"‏ چه کسانی بودند و ایاانها هم به نظر نفرت انگیز می رسیدند؟ ما می توانستیم همه با هم دوست باشیم.‏ حس کردم کسی تماشایم می کند،‏ چیزیشوم،‏ من سعی کردم از در گاه رد شوم و جسورانه پرسیدم:‏‏"کی اینجا زندگی می کنه؟ شما پسر دارید؟"‏‏"من هیچ بچه ای ندارم خانوم و من متاسفم اما هیچ خرده ریزی هم باقی نمونده"‏او شروع به بستن در کرد.‏ من بی اختیار گفتم:‏‏"صبر کن"‏و با گزاشتن کفشم مانع بسته شدن ان شدم.‏ من داخل سبد کدو حلوایی ام را گشتم و از درون ان اسنک و یک حلقهعنکبوتی را بیرون اوردم.‏‏"دوست دارم به عنوان همسایه بهتون خوششما هم اونا رو دوست داشته باشین.‏ "امد بگم.‏ این ابنبات و خوراکی مورد عالقه من تو شب هالووینه،‏ امید وارماو تقریبا لبخند نزد.‏ اما ان وقت من انها را در میان انگشتان به سفیدی برفش گزاشتم و او لبخندی ترسناک زد،‏ واقعاترسناک،‏ لبخندی دندان نما.‏ حتی چشمان بیرون زده از حدقه اش به نظر می درخشیدند.‏ من در حالی که رقص کنانپایین می رفتم گفتم:‏‏"می بینمت."‏من مرد نفرت انگیز را دیده بودم.‏ هر کس دیگری در شهر می توانست بگوید از او ابنبات گرفته است اما چه کسی میتوانست بگوید که که به او خوراکی داده است؟من روی چمنهای جلوی قصر چرخیدم و به ان نگاه کردم.‏ من سایه شکلی را که در پشت پنجره اتاق زیر شیروانی بهمن نگاه می کرددیدم.‏ ایا او همان پسر وحشی بود؟ من به سرعت چرخیدن را متوقؾ کردم و به عقب نگاه کردم.‏ اماهیچ کس انجا نبود.‏ فقط یک پرده موج دار تیره.‏تازه از دروازه اهنی گذشته بودم که یک خون اشام نفرت انگیز با کمرو قرمز رنگش کنار من متوقؾ شد.‏ ترور پرسید:‏‏"سواری نمی خوای دختر کوچولو؟ "مت کشاورز خیلی راحت پشت نشسته بود.‏ من در حالی که به سختی داشتم مری جین را گاز می زدم گفتم:‏38 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!