. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
در حالی که راکتم را محکم در مشتم می فشردم گفتم:"پس تو می خوای یه بالیی سر من بیاری؟ اینجا توی این باشگاه؟""نه من سعی دارم تمومش کنم. منظورم کاریه که اون با تو بکی و همه می کنه، حتی با من که بهترین دوستشم. اما تو ازهمه ادمای اینجا حمایت کردی و حتی از اونا خوشت نمی یاد"او شروع به خندیدن کرد""ما با تو بد رفتاری کردیم و تو هنوز به خاطر ما حواست به کارای ترور بود"من در حالی که به دنبال دوربینهای مخفی شده می گشتم گفتم:" ما جلوی دوربین مخفی هستیم؟""تو با لباس پوشیدن و طرز فکرت به این شهر رنگ و روی تازه ای دادی، تو به این که مردم درباره تو چی فکر میکنن اهمیت نمی دادی و توی این شهر همه چی روی اینکه مردم چی فکر می کنند میگذره"در حالی که خیره خیره به او می نگریستم پرسیدم:"ترور توی فروشگاه هدیه قایم شده؟""باله برفی طرز فکر خیلی از مردم رو تؽییر داده، ترور از همه بچه های مدرسه استفاده کرد و در نهایت از همه شونیه احمق ساخت. فکر کنم با اون حرفات بیدارمون کردی"باالخره فهمیدم که انجا هیچ دوربین مخفی وجود ندارد و ترور همکرد، گفتم:جایی ان اطراؾ پنهان نشده است. مت شوخی نمی"ارزوم بوذد الکساندر هم این چیزایی که تو گفتی رو میشنید. من اونو ندیدم و از اینکه دوباره هیچ وقت اونو نبینمناراحتم"در حالی که دوباره اشکم جاری می شد گفتم:" ترور همه چیز رو خراب کرد""لعنت به ترور"چندین نفر به ما نگاه کردن چون تا به حال نشنیده بودند که هیچ کس در کلوب بی ادبی کند حتی اگر بعد از از دست دادنیک ضربه باخته بودند. مت در حالی که به سمتی می رفت گفت:"باید برم راون، می بینیمت"پدرم بعد از رفتن مت با یک مرد که به طرز چشمگیری برنزه بود نزدیک من امد و گفت:"می خوام با یه دوست قدیمی من اشنا بشی راون"ان مرد گفت:136 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .