12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

‏"شاید اون یه پدری داشته باشه که من بتونم باهاش تنیس بازی کنم."‏من بدون اینکه به حرفی که می زنم توجه کنم گفتم:‏‏"به هر حال اونها باید از شر اون اینه و جعبه های قدیمی خالصبشن"‏همه انها به من نگاه کردند.‏ مادرم پرسید:‏‏"تو که نمی خوای به من بگی که دزدکی تو اون خونه قدیمی سرک کشیدی؟"‏‏"این فقط چیزیه که من شنیدم"‏‏"راون"‏مادرم این را با لحن یک مادر ناراضی گفت.‏به نظر می رسید هیچ کس در دالس ویل مالکان جدید را ندیده بود.‏ این عالی بود که برای تؽییر هم که شده در این شهررازی داشته باشیم،‏ قبال همه کس تقریبا همه چیزهایی را که در دالس ویل اتفاق افتاده بود را می دانستند که بیشتر انهاچیزی که ارزش دانستن را داشته باشد نبودند.‏مت ولز در قسمت خوب شهر زندگی می کرد،‏ در لبه جنگل اوکلی،‏ بکی و من دیر به مهمانی رسیدیم و طوری به انوارد شدیم که انگار ستاره هایی هستیم که به یک اکران فیلم وارد می شویم یا حد اقل من اینگونه وارد شدم.‏ بکی بیچارهمحکم به من چسبیده بود طوری که انگار داشت به دندان پزشکی می رفت،‏ من به او قوت قلب دادم:‏‏"همه چی درسته،‏ این فقط یه مهمونیه"‏اما می دانستم که چرا او نگران است.‏ ما خودمان را موضوعی برای تمسخر قرار داده بودیم وقتی که می توانستیمهمانطور که ترور گفته بود در خانه بنشینیم و در امنیت کامل تلوزیون تماشا کنیم.‏ اما چرا ادمهای پولدار باید همه تفریحها را داشته باشند؟ فقط به این خاطر که اتاق مت از سالن پذیرایی ما بزرگتر بود؟ چون ما لباسهایی شبیه به لباسهایی کهانها پوشیده بودند را بر تن نداشتیم؟ پس معنایش این بود که من باید در تولد شانزده سالگی ام در خانه بنشینم؟وقتی که جمعیت ان ادمهای افاده ای برای عبور ما از بین خودشان کنار رفتند من احساس کردم که حضرت موسی هستمکه دارم از دریای سرخ عبور می کنم.‏ حدقه چشم هم کالسی هایمان بر روی ما متمرکز شده بود که لباسهای معمولیخودمان را پوشیده بودیم.‏ خیلی بد شد که تامی هلفیگر انجا نبود،‏ او خیلی چاپلوس بود.‏ همه لباسهایی شبیه به یونیفرمهایمدرسه خود را پوشیده بودند.‏ صدای اراسمیت اتاق پذیرایی خانه مت را می لرزاند.‏ الیه ضخیمی از دود از کاناپه ها باالمی رفت و بوی مشروب مثل عطری ارزان قیمت در هوا پخش شده بود.‏ عده ای بدون اینکه در نگاهشان نارضایتیباشد به ما خیره شدند و ما هم به انها نگاه کردیم.‏ امکان اینکه بتوانیم با دیگران حرؾ بزنیم داشت از دست می رفت.‏مت که ما را در تاالر ورودی تشخیص داده بود گفت:‏‏"باورم نمیشه که شما پیداتون شده،‏ می خواستم عکس بگیرم اما فکر نکنم توی عکس ظاهر بشین.‏ "با وجود نفرت انگیزی اش مت به اندازه ترور بی رحم نبود.‏ او گفت:‏‏"مشروبها اون پشتن میخواین راهو بهتون نشون بدم؟"‏24 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!