. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
"تو اتاق تو چیه راون؟ بیا بریم تو اتاق تو"او درست به هدؾ زد، من نمی توانستم او را به خانه ام ببرم و موضوعی دست بیلی و والدینم بدهم. نه در اولینقرارمان ."اتاق من ریخت و پاشیدست""خوب مال من هم ریخت و پاشه""واقعا الزم نیست برم خونه""نمی خوام بندازمت توی دردسر""من همیشه توی دردسر میوفتم. اگه توی دردسر نیوفتم مادرم منو نمیشناسه"اما خیابانی که ما در ان دست در دست هم قدم می زدیم به خانه ما ختم می شد و مهم نبود که ما چقدر اهسته قدم بزنیم،قبل از اینکه من بفهمم چه شده دم در خانه ما ایستاده بودیم. او با صورتی که در نور چراغ ایوان می درخشید گفت:"خوب... تا... دفعه دیگه""دفعه بعد بریم مراسم تدفین؟"" فکر می کنم می تونیم توی خونه ما تلوزیون تماشا کنیم.""شما تلوزیون دارید؟ این انرژی الکتریکیه، می دونی""دختر بی ادب. می دونی، من دی وی دی دراکوالی "بال الگوس" رو دارم. به نظر می رسه تو خیلی از خون اشاماخوشت میاد""دراکوال؟عالیه"پس قرارمون فردا ساعت هفت ""معرکه است"ما یک قرار دیگر گزاشته بودیم و دیگر کاری جز گفتن خداحافظی نداشتیم. این لحظه دریافت اولین بوسه خوش مزه منبود. او دستانش را روی شانه ام گزاشت و مرا جلو تر اورد، چشمانش را بست و لبهایش را ؼنچه کرد. ناگهان صدایباز شدن قفل درب امد، الکساندر از نور خارج شد و به میان بوته ها رفت، مادرم در حال باز کردن در گفت:"فکر کردمیه صدایی شنیدم، بکی کجاست؟""اون خونشونه"این حقیقت داشت"او در حالی که در را برای من باز نگه داشته بود پرخاش کنان گفت:115 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .