. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
"تو بد جوری منو میخوای و نمی تونی منو داشته باشی"او به سمت من امد، همه چیز به هم ریخت و خوب بود که من راکت تنیس پدرم را داشتم تا از خودم بر علیه فشارهایاو دفاع کنم، باید چیز تحقیر کننده ای در مورد حمله یک ورزشکار خشمگین به یک دختر وجود داشته باشد یا شاید همدار و دسته رفقای فوتبالیستش از دیدن احساسات او لذت می بردند، چون انها او را کنار کشیدند و مت و دروازه بان مثلیک مانع محکم رو به روی من ایستادند،فقط ان زمان بود که اقای هریس برای تمرین سوت زد، وقتی برای اینکه از مت و دروازه بان تشکر کنم و یابگویم"خدایا، این خیلی کیؾ داد... باید بعضی وقتا بازم انجامش بدیم" نبود، من پیروزمندانه از باالی تپه پایین امدم،نمی توانستم منتظر بمانم تا جریان را برای بکی تعریؾ کنم.ایا من واقعا باور داشتم که ترور میچل عاشق من شده؟ نه، این به همان بعیدی وجود خون اشامها به نظر می رسید، اقایمشهور عاشق خانوم بد نام شده بود. اما من موضوعی خوب ساخته بودم، و مهم ترین چیز این بود که همه به ان فکرمی کردند، باالخره من ازاد شده بودم.فصل سیزدهم:دختر نگرانناگهان دالس ویل از این خبر که پسر وحشی دیده شده است پر شد، مونیکا هاورس سر کالس جبر در گوش جوزیکندال زمزمه می کرد:"اون واقعا خوش قیافه به نظر می رسید، اما برای فهمیدن چیزهایاون خونه قدم می زاشتی. "بیشتر باید از اون دروازه اهنی رد می شدی و به"واقعا اون از سیاه چالش بیرون اومده؟ ""اره و ترور میچل می گفت اونو نصفه شب با دهنی که روش لکه های خون بوده توی قبرستون دیده و وقتی ترورنزدیک تر شده اون یه دفعه ناپدید شده"67 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .