12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

‏"وقتی جیمسون در رو باز می کرد هیچ وقت همچین اتفاقی نمی افتاد"‏‏"خوب.‏ اگه همچین کاری کرد بهتره به من بگی.‏ می دونی که ما اینجا قوانینی داریم.‏ من دخترهای اونو نمی بوسم و اونمدخترهای منو نمی بوسه."‏الکساندر ان شب داشت حتی بیشتر از شبی که من حلقه عنکبوتی را در دستش دیده بودم در چشم من می درخشید.‏اطمینان او داشت بیشتر می شد.‏ او مرا به سمت باالی پلکان و به سمت اتاق خانوادگی شان راهنمایی کرد.‏ انجا باقطعات هنری پست مدرن پر شده بود.‏ نقاشی ‏"کمپ سوپ کانادایی ها"‏ از اندی والرهول،‏ مجسمه های زیبایی از باربیو درخشانترین و برجسته ترین قالیچه های چشم نواز انجا بود.‏انجا یک کاناپه چرمی سیاه ، یک تلوزیون با صفحه ای بزرگ و یک میز شیشه ای با ظرفی ؼول پیکر از ذرت بودادهبرای دیدن فیلم،‏ لیوان نوشیدنی،‏ خال خال،‏ بسته تنقالت و دو عینک نئونی سبز رنگ مدل پدر بزرگی قرار داشت.‏ اوتوضیح داد:‏‏"می خواستم حس کنی که داخل سینمایی"‏او دی وی دی را داخل دستگاه گزاشت و چراؼها را خاموش کرد و ما در تاریکی کنار هم دیگر نشستیم.‏ من لیواننوشیدنی را انتخاب کردم و او بسته تنقالت را برداشت.‏ ذرت بو داده در وسط ما دو نفر انتظار می کشید.‏ دراکوال داشتاماده می شد تا لوسی را گاز بگیرد که الکساندر به ارامی صورت من را از صفحه تلوزیون بر گرداند.‏ او با چشمانشب رنگش به من خیره شد،‏ به من نزدیک شد و مرا بوسید و من با شور و هیجان او را بوسیدم.‏او مرا بوسید!‏ او باالخره مرا بوسید.‏ درست انجا رو به روی بال لوگوسی!‏ او طوری مرا بوسید که انگار مرا به داخلخود می کشید و قلب و رگهایم را با عشق پر می کرد.‏ زمانی که من نفسی گرفتم او به ارامی او به ارامی گوشم رابوسید و گاز ارامی از ان گرفت.‏ من درست مثل یک انسان دیوانه شروع به خندیدن کردم،‏ لبها و دندانهایش راهشان رابه پایین و به سمت گردنم ادامه دادند.‏ دهان او مرا از شور پر می کرد.‏ گاز نرمی که او از گردن من گرفت کمیسوزش داشت.‏ من افسون او شده بودم.‏ناشیانه پاهایم را باز کردم که به میز قهوه خوری برخورد کرد و لیوان نوشیدنی و بسته پاپ کور را بر روی الکساندرریخت.‏ الکساندر یکه خورد و دندانهایش را محکم به داخل گردنم فرو کرد و من فریاد کشیدم.‏ او عذر خواهی کرد:‏‏"اوه نه،‏ متاسفم.‏ "ذرت بو داده همه جا پخش شده بود و من گردنم را که درست مثل قلبم ضربان داشت نگه داشته بودم.‏‏"راون،‏ حالت خوبه؟"‏خون به مؽزم هجوم برد و اتاق شروع به چرخیدن دور سرم کرد.‏ درون معده ام احساس تهوع کردم.‏ من کاری را کردمکه تمام دختران احمقی که بیش از حد هیجان زده می شوند انجام می دهند،‏ مثل مرده ها از حال رفتم.‏برای من به نظر ساعتی گذشت اما تنها یک ثانیه بود.‏ الکساندر اسم مرا صدا کرد و من به هوش امدم.‏ دراکوال هنوز دراتاق لوسی بود.‏ تنها تفاوت این بود که چراؼها روشن بودند.‏‏"راون؟ راون؟"‏117 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!