12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

این نمونه ای جدید از گردنبند عشق ساخت شرکت مادرم بود.‏ خودم را مجبور کردم تا نا امیدی ام را مخفی کنم و لبخندبزنم.‏ هر دوی انها را بؽل کردم و گفتم:‏‏_ممنونم.‏خواستم انرا دوباره به درون جعبه بر گردانم اماشادی گفت:‏والدینم به من خیره شده بودند پس با اکراه انرا امتحان کردم.‏ مادرم با‏_روی گردنت شاهکار به نظر میاد.‏‏_من اونو برای یه زمان واقعا"‏ خاص نگه می دارم.‏بازش کردم و دوباره انرا به جعبه اش بر گرداندم.‏صدای زنگ در امد و بکی با یک جعبه هدیه کوچک سیاه رنگداخل شد.وقتی وارد اتاق پذیرایی شد فریاد کشید:‏‏_تولدت مبارک!‏‏_ممنونم،‏ الزم نبود برام هیچ چیزی بخری.‏او در حالی که جعبه را به من می داد با لحنی تمسخر امیز گفت:‏‏_تو هر سال همینو میگیبعد نجوا کنان گفت:‏‏_به هر حال من دیشب دیدم که یه ون جلوی قصر پارک شده.‏‏_امکان نداره!باالخره یکی اونجا ساکن شد؟‏_فکر کنم،‏ اما تموم چیزی که من دیدم کارگرهایی بودن که میز تحریر بلوط ، ساعتهای عهد پدر بزرگها،‏ و صندوقهایبزرگ خاک گرفته رو حمل می کردند و راستی اونها یه پسر نو جوون دارند.‏پاسخ دادم:‏‏_احتماال از اونهاست که با شلوار ارتشی به دنیا اومده و من مطمئنم والدینش اعظای عصا قورت دادهامیدوارم اونها همه چیز رو باز سازی نکنن و عنکبوتها رو نندازن بیرون.‏‏_اره و دروازه رو بر ندارن و به جاش حفاظهای امنیتی بزارن.‏‏_و یه ؼاز پالستیکی جلوی چمنهاشونیه سازمانیهستند.‏هر دو ما زمانی کهمن دستم را درون جعبه کردم دیوانه وار می خندیدیم.‏‏_می خواستم برات یه چیز به خصوص بخرم ، به نظر میاد شونزده ساله شدی.‏12 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!