. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
من هیچ نظری درباره اینکه ان چه چیزی یا کسی بود نداشتم اما الکساندر و جیمسون منتظر واکنش من بودند و منفهمیدم مجبورم انرا مزه کنم. من به اندازه کمتر از نصؾ قاشق را پر کردم و با تعجب گفتم:"هوووم"این از هر سوپی که من تا کنون خورده بودم خوشمزه تر بود اما صدسرعت به و با سر و صدا اب نوشیدم. الکساندر گفت:برابر انها ادویه داشت. زبانم اتش گرفت و من بهامیدوارم زیادی پر تند نبوده باشه"من در حالی که نفس نفس می زدم و چشمهایم می سوخت گفتم:"تند؟ شوخیت گرفته؟"الکساندر به جیمزسون اشاره ای کرد تا اب بیشتری بیاورد. به نظر به اندازه ابدیت طول کشید اما باالخره او با یکپارچ اب برگشت. در نهایت نفس من سر جایش امد. نمی دانستم چه چیزی از الکساندر بپرسم اما می خواستم همه چیزرا درباره او بدانم. می توانستم بگویم الکساندر از من هم دوستان صمیمی کمتری داشت. به نظر می رسید که در پوستخودش ناراخت است. مثل یک خبرنگار تلوزون که برای شکستن یخ سکوت سوالی می پرسد گفتم:"روزها چی کار می کنی؟""منم می خواستم همینو درباره تو بدونم""من میرم مدرسه، تو چی کار می کنی؟""می خوابم""می خوابی؟"این یک خبر مهم بود مشکوکانه پرسیدم"جدا؟"او در حالیکه ناشیانه موهایش را از جلوی چشمانش کنار می زد گفت:"مشکلی داره؟""بیشتر مردم شبها می خوابن""من مثل بیشتر مردم نیستم""درسته"او با چشمانی پر از شور و شوق گفت:" و تو هم نیستی، از همون وقتی که دیدم توی شب هالووین لباس بازیکن تنیس رو پوشیدی می تونستم اینو بگم. تو برایاینکه به بقیه حقه بزنی یکم مسن بودی و متفاوت از بقیه لباس پوشیده بودی"86 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .