. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
کردم. ملیونها بار تمام لباسهایم را امتحان کردم و سعی کردم تا ترکیبی را پیدا کنم که با من همخوانی کامل دارد. بیلیدر حالی که سرش را وارد اتاق می کرد پرسید:"حالت خوبه؟"من در حالی که سرخ شده بودم بر روی سرش یک بوسه بزرگ و محکم زدم و گفتم:"فقط دارم می پرم و می رقصم بهترین داداش کوچولو""دیوونه شدی؟"اهی عمیق کشیدم:"یه روزی می فهمی ، یه روز یه نفری رو مالقات می کنی که به روحت پیوند می خوره اونوقت همه چیز در یک زمانهم اروم و هم هیجان انگیزه""منظورت چیزی شبیه به پامال اندرسنه؟""نه شبیه به دیدن دختری توی کامپیوتر"بیلی نگاهش را برگرداند و به فاصله دوری خیره شد."فکر کنم تا موقعی که اون شبیه به پامال اندرسن باشه زیادم بد نیست"در حالی که موهایش را به هم می ریختم گفتم:"اون حتی بهتر از اون به نظر میاد، حاال برو بیرون، من باید برم به باله""می خوای بری برقصی؟""اره"می توانستم ببینم دوباره خواهر بزرگ ازاری اش دارد به او بر می گردد"خوب، خوب تو اونجا خوشگل ترینی""مطمئنی که مواد نزدی؟""تو اونجا خوشگل ترین کسی هستی که رژ لب سیاه زده""حاال این بیشتر شبیه به رفتار خودته"باالخره من خرامان وارد اشپزخانه شدم. در حالی که چکمه ای با پاشنه بسیار بلند، جوراب شلواری سیاه ، مینی دامنسیاه ، یک تور سیاه رنگ جمع شده و دستبند فلزی سیاه رنگی پوشیده بودم. شال کشمیری سیاه رنگم جای گاز گرفتگیرا مخفی می کرد و دستکشهای چرمی انگشتی سیاه رنگم که انها را برای باله برفی کنار گزاشته بودم ظاهر الک ناخنسیاهم را شبیه به یک تکه یخ سیاه می کرد. مادرم پرسید:116 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .