12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

من در حالی که خودم را کنار می کشیدم گفتم:‏" فکر کنم مت کشاورز منتظر توئه"‏او در حالی که سبد کدو حلوایی ام را می گرفت گفت:‏" من هیچ اب نباتی نگرفتم"‏او بسته اسنک ها را بیرون کشید.‏‏"اها،‏ اینا چیزای مورد عالقه منن.‏ یه تیکه شیرینی کره بادوم زمینی بگیرم"‏او با دندانهای خون اشامی اش اسنکها را گرفت،‏ که بر روی زمین افتادند و شکالت و کارامل همه جا پخش شد.‏ من بهسرعت خواستم انها را جمع کنم اما او بازویم را گرفت و به سرعت همه ابنباتهایم را پخش کرد.‏ من فریاد کشیدم:‏‏"نگاه کن چی کار کردی!"‏او یک مشت از اب نباتها را گرفت و انها را به داخل جیب شلوار جین اش ریخت.‏ من هم تماشا می کردم که چطور تماماب نباتهایم بر روی چمنها پخش می شوند.‏ تنها اب نباتهایی که من توانستم نجاتشان بدهم مقداری اسمارتیز مالل اور وشکالتهای حالل ماه بود.‏ او پرسید:‏‏"هنوزم یه نمایش می خوای؟"‏جیبهایش حاال پر از حاصل کار شبانه من بود.‏‏"هنوز هم میخوای دوست دخترم باشی؟"‏ناگهان او من را رها کرد و به سمت قصر به راه افتاد.‏‏"حاال میرم تا یکم اب نبات واقعی به دست بیارم"‏این بار من بازویش را گرفتم.‏ چه کسی می دانست که اگر ترور به در برسد چه کار خواهد کرد.او پرسید‏"به همین زودی دلت برام تنگ شد؟"‏‏"اونها دیگه اب نبات ندارن"‏‏"خیله خوب من فقط یه نگاه میندازم"‏‏"چراؼهاشون خاموشه،‏ اونا رفتن بخوابن،‏ این کار اونا رو بیدار می کنه."‏اویک قوطی اسپری رنگ را از زیر شنلش بیرون اورد.‏‏"اونا به کسی نیاز دارن که بدونه چطوری تزئیین کنه!"‏او به سمت کاخ رفت و من پشت سر او دویدم41 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!