. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
"چی شده؟""تو ؼش کردی! فکر می کردم این اتفاق فقط توی فیلمای قدیمی می افته. بیا اینو بخور"او درست مثل یک بچه لیوان نوشیدنی من را به لبهایم نزدیک کرد. صورت الکساندر از حالت عادی اش هم رنگ پریدهتر بود. از روی میز تکه ای یخ برداشت و انرا روی گردنم گزاشت." خیلی متاسفم، نمی خواستم..."ناله کردم"سرده"او در حالی که تکه یخ خیس را روی گردنم نگه داشته بود گفت:"من همه چیزو خراب کردم""اینو نگو. این اتفاق همیشه میوفته"او مشکوکانه مرا بررسی کرد و من گفتم:"خیله خوب، وقتی که با تو هستم""اصال نمی خواستم بهت صدمه بزنم"می توانستم حس کنم انگشتانش دارند جای زخم را بررسی می کنند."این فقط یه زخم کوچیک روی پوستته، من از روی پوست رد نشدم"بالحنی مایوسانه پرسیدم:"رد نشدی؟"" از یه نیش پشه بزرگتره، جاش حسابی کبود میشه""بال باید بهش افتخار کنه")به جای زخم خودش(این را گفتم و منتظر واکنش الکساندر شدم. او گفت:"اره، فکر می کنم این کارو بکنه"زمانی که او مرا به سمت در می برد با نگرانی گفتم:"می خوام ازت چیزی بپرسم"داشتم شانس درخواست از او برای رفتن به رقص را از دست می دادم و می دانستم که اگر حاال نتوانم دیگر نمی توانم.او گفت:118 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .