. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
"جیمسون؟""یکی که رژ لب سیاه زده"هر دو ما در سکوت به باال و به ماه خیره شدیم. من از این تعریفش گر گرفتم.باالخره او پرسید:"با کی میری بیرون؟""بکی تنها کسیه که قبول می کنه با من بره بیرون چون من تنها کسی هستم که گازش نمی گیرم"هر دو ما خندیدیم"همه فکر می کنن من عجیبم"من اینطور فکر نمی کنم""واقعا؟"هیچ کس در تمام زندگی ام چنین چیزی را به من نگفته بودهیچ کس. او گفت:"تو خیلی شبیه به منی، طوری بهمن زل نمی زنی انگار یه چیز عجیب ؼریبم""من به هر کی این کارو بکنه یه در کونی می زنم""فکر کنم قبال این کارو انجام دادی، یا حداقل با راکت زدیش"هر دو ما در زیر نور مهتاب خندیدیم و من دستم را دور سینه اش گزاشتم و او را در اؼوش گرفتم و جفت وحشی امدستهای مرا کنار زد. در حالی که به نقاط سیاهی که بر باالی قصر پرواز می کردند اشاره می کردم پرسیدم:"ممکنه اونا کالغ باشن؟""اونا پرنده نیستن، اونا خفاشن""خفاش! من تا قبل از اومدن شما به اینجا این دور و برا خفاش ندیده بودم""اره ما یه تعدادی رو که از سقؾ زیر شیروونی اویزون شده بودن پیدا کردیم، جیمسون اونها رو ازاد کرد، امیدوارماونها تو رو نترسونن، اونا موجودات خارق العاده ای هستن"من اشاره کردم:"باید یکی شو بگیری تا یکی رو بشناسی درسته؟""نگران نباش، اونا هیچ وقت شیرجه نمی زنن پایین و با یه نفر با موهایی به سیاهی و درهم و بر همی تو درگیر نمیشن. فقط توی فروشگاه مو هستن""اونا از اسپری مو خوششون میاد؟"91 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .