. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
اشکها از صورتم پایین ؼلطید و من به سمت بیرون دویدم. بکی پشت سر من دوید و فریاد کشید:"متاسفم راون، متاسفم"او را نادیده گرفتم و تمام راه را تا قصر دویدم و سعی کردم تا از روی دروازه که لیز شده بود رد شوم. زمانی که باکوبه در زدم شب پره های ؼول پیکر در اطراؾ چراؼهای ایوان به پرواز در امدند." الکساندر درو باز کن، الکساندر درو باز کن""سر انجام چراغ خاموش شد و شب پره های نا امید به سمت دیگری پرواز کردند. من گریه کنان روی پله های دربخانه نشستم. برای اولین بار در زندگیم در تاریکی هیچ ارامشی پیدا نکردم.فصل بیستم:پایان بازیمن تمام شب را گریه کردم و روز بعدش را به مدرسه نرفتم. هنگام ظهر به کاخ رفتم، انقدر دروازه اش را تکان دادم کهفکر می کردم هر لحظه ممکن است از جا کنده شود. باالخره از رویش رد شدم وبا کوبه مار شکل ورودی قصر، در131 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .