12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

‏"فکر کنم تو تو اون زمینه منو درمان کردی،‏ اما من هنوزم میخوام رژ لب سیاهمو نگه دارم"‏او یک بوسه طوالنی و بهشتی به عنوان شب به خیر به من داد.‏ زمانی که داشتم انجا را ترک می کردم متوجه شدم کهآینه رابی روی پله های جلوی خانه افتاده است و انرا برداشتم.‏ انرا باز کردم تا رژ لبم را تجدید کنم و انعکاس قصر رادر ان دیدم.‏ شنیدم که الکساندر گفت:‏‏"خوابای خوب ببینی"‏اما او در ایینه ظاهر نشده بود.‏ به عقب چرخیدم و به وضوح الکساندر در میان درب ایستاده بود اما زمانی که من دوبارهاینه را بررسی کردم او رفته بود.‏ وقتی بک بار دیگر چرخیدم کوبه مار شکل را که به من خیره شده بود دیدم.‏ با ان بهشدت در زدم :‏"الکساندر!‏ الکساندر!"‏با نا باوری از کنار در به عقب برگشتم و به ارامی عقب تر رفتم و به باال و پنجره اتاقک زیر شیروانی خیره شدم.‏نوری روشن شد،‏ صدا زدم:‏‏"الکساندر!"‏و او از پشت پنجره بیرون امد:‏ پسر وحشی من،‏ جفت وحشی من،‏ شاهزاده وحشی من،شوالیه شبهای من ارزو مندانه بهپایین و به من نگاه کرد.‏ او با کؾ دستش شیشه پنجره را لمس کرد.‏ بی حرکت ایستادم و وقتی می خواستم به سمت اوبروم او به پشت پرده رفت و نور محو شدفصل بیست و دوم:‏خط مرگ151 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!